خواهر یعنی عشق، عشق یعنی خواهر

برای خواهرم مریم، همه ی وجودم نثار خوبی و پاکی و صفا و مهربانی ات،

خواهر یعنی عشق، عشق یعنی خواهر

برای خواهرم مریم، همه ی وجودم نثار خوبی و پاکی و صفا و مهربانی ات،

خواهر یعنی عشق، عشق یعنی خواهر

خواهر (خواهَر) از ریشه «خواه» است یعنی آنکه خواهان خانواده و آسایش آن است. خواه + ــَر یا ــار در اوستا خواهر به صورت خْـوَنــگْـهَر آمده است.


بَرادر نیز در اصل بَرا + در است. یعنی کسی که برای ما کار انجام می دهد. یعنی کار انجام دهنده برای ما و برای آسایش ما.


خواهر جونم، تو شکوه باورِ هر لحظه ی منی، از این که هستی جاودانه گونه ازت ممنونم
خواهرِ عزیزم، تو بهترین خواهر دنیایی، تو ماه زمینی زندگانی ام و بزرگترین هدیه ی خدایی

خواهَر=خواه (مصدر خواستن) + پسوندِ "اَر" (نسبت،وابستگی و...) فارسی اَوِستایی!
آن که خواهان خانه و خانواده است،خاطر خواه و خواستار خانواده،مَدَدکار و یاریگر خانه و خانواده

آخرین مطالب

۱۹ مطلب در دی ۱۳۹۹ ثبت شده است

۲۷
دی ۹۹

سلام

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۹ ، ۲۳:۳۴
رضا آباد
۲۶
دی ۹۹

 

سلام خواهرم خوبی؟

امشب دو تا فیلم برات پیشنهاد می کنم ببینی

 

1- یتیم خانه ایران ساخته ابوالقاسم طالبی 1395

سه سال قبل از کرونا

توی این فیلم مردم ایران قرنطینه می شن به خاطر آنفوآنزای انگلیسی

جالبه، فیلم در مورد قتل عام بیش از 50 درصد از مردم ایران در اواخر قاجار و اویل پهلوی حدود 1300 شمسی است

حدوداً نه میلیون نفر از مردم ایران به خاطر قحطی و بیماری که ارمغان انگلیسی بوده می میرند

انبارهای غله را انگلیسی ها برای ارتش خودشون غارت می کردند

اسناد این کشتار را MI6 چند سال پیش چاپ کرده

 

2- "دیدن این فیلم جرم است" فکر کنم ساخته ی سال 97 هست

ساخته رضا زهتاب چیان، درود بر شرفش

واقعاً دیدنش جرمه

جرمی که باعث میشه مثل اون کودک پاک و معصوم داد بزنی :

""چرا پادشاه لباس نداره""

به خان داداشت بگو برات بگیره ببینی

فقط التماست می کنم وقتی ببین که بچه خوابه و همه ی دیالوگ هاش رو گوش بده

به همه چی و همه کس حمله کرده از هیچ کس اسم نبرده ولی هیچی هم جا نگذاشته، از صدر تا ذیل نظام را زیر سوال برده، حتی مرجعیت

مرجعیتی که یک روز قرارداد توتون و تنباکو را حرام کرد به خاطر سفره ی مردم، حالا حاضر نیست وسط بیاد و اعتراض کنه، چرا به خاطر نشون دادن ابالفضل در مختارنامه و رستاخیز حاضرند کفن پوشان بیان توی خیابان ها ولی اختلاس ها و دزدی ها رو کاری به کارش ندارند

توی فیلم به سردار سپاه هم نزدیک میشه ولی به احترامِ قاسم سلیمانی سکانس آخر طوری ساخته شده که هم سردار سپاه زیر سوال نمی ره و هم بیننده غرورش لگدمال نمیشه

شبت به خیر و خوشی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۹ ، ۲۱:۳۹
رضا آباد
۲۵
دی ۹۹

 

سلام

خوبی؟

 

...................................................

چکّش زدن به آهن سرد احمقانه است 

 

یه روز (روزهای اول سال بود) ازت پرسیدم؛

"مریمم یه سوال، من توی عشقِ تو خودم رو محدود کنم؟"

تو بی مقدمه و بی حاشیه و صریح جواب دادی؛

"نه محدود نکن"

بعد ادامه دادی؛

"من عوض نشدم"

من خودم رو توی عشق ورزیدن به تو محدود نکردم

افسارش دستم نیست

جوینده یابنده است اگر بهایش را بپردازد

خوش باشی الهی خواهرم

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۹ ، ۲۱:۳۲
رضا آباد
۲۴
دی ۹۹

 

مریم خانمم، خواهرکوچیکه ام

سلام

از صبح توی برزخم

نمی دونم این پیام خرابکاری کرده یا به موقع دیدیش

امشب امکان داره دوباره بیایی؟ من روی سمینارمم، بیدارم

امیدوارم به موقع دیده باشی

و امّا بعد

امشب یه دوبیتی از باباطاهر روی مغزم داره خط می ندازه؛

 

چه خوش بی، ‌مهربونی هر دو سر بی

که یکســــــر مهربونی دردِســـــــر بی

اگــــر مجنون دل شوریده‌ای داشـــــت

دل لیلی از آن شــــــوریده تر بــــــــی

 

انگاری باباطاهر با کراش داشتن مخالف بوده

کراش کیلو چند؟؟!! 

خخخخخخخخخخخخ

می دونی چیه آبجی ام

مهربونی یه چیزه

عشق یه چیزه

دوست داشتن یه چیز دیگه س

وابستگی و دلبستگی هم داستانِ دیگه ای داره

 

اونی که من فهمیدم اینه که؛

فلسفه ی همه ی هستی عشقه

مهربونی و دوستی و دلبستگی و وابستگی و همه ی چیزای قشنگِ دیگه مخلوقِ عشق اند

عشق پدیدآورنده ی همه ی زیبایی هاست

و آفریدگارِ عشق چیزی نیست جز فنا شدن و از خودگذشتن

 

آرزو می کنم عشق واقعی که همان عشق خداست رو درک کنی و تو هم عاشق خدا بشی و عشقتون دوطرفه بشه و درعشق خدا فنا بشی و به همه ی زیبایی ها برسی

 

خواستارت راضی

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۹ ، ۲۳:۳۵
رضا آباد
۲۴
دی ۹۹

سلام

تویی که بیست سال دیر یافتمت

 

عشق

به معنیِ گذشتن از خود، فدا کردن فنا شدن

عشق به معنیِ اینکه همه جوره بدون چشمداشت و بی وقفه خودت رو برای یکی هزینه کنی

اگر این عشق پشتوانه نداشته باشه، به درد هیچی نمی خوره

مثل مادری که عاشقه، ولی فقط عاشقه

پشتوانه ی عشق چی می تونه باشه؟

بشمار:

عشقی که توی سینه داری بتونه حالت رو خوب کنه (دلبستگی)

عشقی که توی سینه داری با علاقه ی قلبی همراه باشه (دوست داشتن)

عشقی که توی سینه داری (تنها بودن) را برات غیرممکن کنه "بدون او زندگی بی معنیه" (وابستگی)

 

اینا پشوانه ی عشق اند

بعضی اوقات آدم یهو نگاه می کنه می بینه عشقی که توی سینه داره عریانه

هر روز که عشقت رو نثار می کنی از دیروزش بیشتر تهی می شی

خدا کنه هیچ وقت به این روز نیفتی

آمین

البته من با وجود تو آبادِ آبادم خواهرِ نازدانه ام

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۹ ، ۰۰:۰۴
رضا آباد
۲۳
دی ۹۹

 

 

عشق من به تو درد و رنجه (البته رنجی سازنده نه نابود کننده)

چون ندارمت

دورم ازت

محدودم، حتی اونقدر که یه بچه می تونه منو محدود کنه

چون او ادعا می کنه از من به تو نزدیک تره

 

ولی عشق تو به من انرژی و آرامشه، شاعری کردنه

من به خاطر دل خودم شعر نمی گفتم

شعر می گفتم چون باور داشتم تو خوشت میاد و با شعرای من زنده ای

 

 

 

عشق من به تو همون عشق حسین به زینبش هست
دلیل این عشق برام نامعلومه
تو یه آدم معمولی هستی ولی برای من خاص و یگانه ای
بازخوردِ این عشق بچه هامون هستند
آینده ی بچه هامون
تو عاشقی، عاشق بچه ت
دوس دارم عشق من مکملِ عشق تو به بچه ت باشه

 

 

من اسم دورانی که رابطه ی ما داره سپری می کنه را می زارم دوران بازگشت
یه بار گفتم خدایا مهر و عشق و جاذبه ای که از مریم توی قلب منه تو ایجادش کردی و تو هم می تونی قلب منو از این همه طوفان خالی کنی و من کاره ای نیستم
تصورم این بود که خدا داره قلب منو از عشق تو تهی می کنه
تا اینکه نوزدهمِ دی از راه رسید و تو برعکس همیشه به حرفهای من واکنش نشون دادی و انگار همه ی یخ ها داشت آب می شد
عصر اون روز من مدام فکر می کردم (بعد از یک سال و نیم خواهر برادرم مهمون ما بودند و من درس نمی خوندم و وقت داشتم فکر کنم) 
به خودم گفتم چرا مریم گفت حرفای من توی وبلاگ تکراری بوده
چقدر بی معرفته این آدم 
اولا که من حرف تکراری نمی زدم، هرچند روحِ اعتراض و ناامیدی در همه شون وجود داره ولی هر پستی و هر پیامی توی خودش یه مطلب جدید داره...
مدام با خودم کلنجار می رفتم تا اینکه بالاخره خودم رو راینجور راضی کردم که مریم برای چندمین بار دلخوری و اعتراض منو فهمیده ولی انگار کاری از دستش بر نمیاد
دوباره یه ویروس توی جونم افتاد:
مریم حق نداشته منو مهار کنه و به من کم محلی کنه که به اصطلاح آتیش من یخ تر بشه
مگه من هوسی شدم که او به خودش اجازه داده منو کنترل کنه
چرا او ترسیده که من احساساتی بشم، حق نداشته
به خودم گفتم این یکی رو می رم از خودش می پرسم شاید یه چیزی گفت که من آروم بشم
تا اینکه یهو یادم اومد که اوایل سال ازت پرسیدم؛ "من خودم رو توی دوست داشتنِ تو محدود کنم؟" و تو جواب دادی  "نه محدود نکن" و بعد ادامه دادی "من عوض نشدم"
اینکه تو میگی "محدود نکن" یعنی نترسیدی و به عشقی که توی قلب منه بی احترامی نشده
خیلی آروم شدم
مریم تو واقعاً ارزش داری پرستیده بشی و من قلباً تو را می پرستم

 

 

 

و کلام آخر
یادمه وقتی اواخر تابستون یه هفته باهات قعر کردم و یهویی تصادفی پیامت رو خوندم و توی ظهر بود آشتی کردیم و تو گریه کردی و گفتی من بیشتر مراعاتت رو بکنم و تو بچه داری ... داری و از این حرفها
بعد از اون قضیه چهل پنجاه روز تو نیومدی تا اینکه افتاد خ و تو بعد از مدتها با هیجان زنگ زدی و گفتی که از این به بعد بیشتر می تونیم با هم حرف بزنیم
من منتظر بودم تو بالاخره یخت آب بشه و سراغی از قلب من که پر از توئه بگیری و مثلا بگی (داداش چرا دیگه برام شعر نمی گی) یا بگی (یکی از شعرهات رو بخون برام)
ولی تو درک نمی کردی که شعرهای من تنها چیزیه که از وجودِ خودم کنار گذاشتم برای تو
مثل زنی که مثلاً یه غذای خاصی رو فقط به عشق شوهرش بپزه ولی به چشم شوهرش نیاد و ازش حرفی نزنه
زنی که فقط برای شوهرش خودش رو زیبا می کنه...
اینا رو هزار بار بهت گفتم
ولی تو هیچ وقت نفهمیدی من دارم از تو چی رو گدایی می کنم
البته قشنگ بود تو قبل از این که گدایی کنم بهم بدی
خلاصه اینکه:
کارش که افتاد خ و تو بعد از مدتها دوباره تماس گرفتن هات شروع شد باز هم خبری از چیزی که من می خواستم نبود
حالش خوب شده بود و تو بحران ها را پشت سر گذاشته بودی ولی باز هم یادت نمی اومد که من چقدر دلم گیرِ توئه و یکی هست که شاعرِ تو شده و باید بهش توجه کنی
همون جور که تو اونو می خوای اونم تو رو می خواد
می خواد باور کنه تو راست گفتی قلبت رو دادی بهش

 

 

 

اللهمَّ اغفِرلِلمُحمدرضا دهقان
اللهمَّ اغفِرلِلشمس الملوک زارعی
اللهمَّ اغفِرلِلموسی صیفی

اللهمَّ اجعَل عَواقِبَ اُمورِنا و اُمورِ اَولادِنا خَیراً
یه نکته
توی شفع رکعت اول بعد حمد ناس و رکعت دوم بعد حمد فلق رو بخون
توی وتر بعد حمد سه تا توحید و ناس و فلق بخون
فکر کنم این جزء آدابش نباشه و جزء اصلی نماز شب باشه
مثلاً نحوه ی خواندن قنوت جزء آدابش هست نه اصولش ولی سوره های بعد حمد جزء ارکان نماز شبه

 

 

 

 

اتاق خواب و آشپزخونه موتورخونه ی عشق و عاشقی اند

زن غذا می پزه به عشق مردش
مرد ذوق مرگ میشه به عشق زنش
وگرنه مرد رستوران که می ره هرگز ذوق مرگ نمیشه

توی اتاق خواب هم همینه
اگر عشق دوموتوره باشه یکی از موتورهاش توی اتاق خوابه
زن مستی می کنه، مرد عاشقی می کنه
ای کاش یکی اینا رو یادِ بقیه هم می داد
البته به یاد دادن نیست، جوهرش باید باشه
دیدی که، با    حرف زدی ولی بی ثمر بود

 

 

 

 

 

 

- ولی الان نگران زندگی من نباش زندگیم خدا رو شکر خیلی رو به راهه ولی برام الان مایه آرامش شده خیلی تغییر کرده دیگه ناهنجاری هاش اذیتم نمی کنه

 

- موضوع آینده هست
درخت عشق رو باید آبیاری کنی و کودش بدی
من ده سال دیگه ی توام
دارم از آینده ی تو می گم دیونه
چیزایی که می گم دقیق گوش بده و عمل کن که وقتی چند سال گذشت دچار مشکل نشی
دنیا داره عوض میشه

 

 

 

یه پست برات فرستادم:

خیلی توش حرف بود

تو نیمه ی گمشده ی منی

یعنی با تو کامل می شم 

و نقصان هام پوشیده میشه

نداشته هام 

نرسیدن هام

 

تو آرامش منی

مایه ی آرامش نه،

بالاتر،

یعنی با وجود تو ناملایمات آزارم نمی دن 

 

تو ذوق زندگی منی 

زندگیم با تو شور و حرارت و معنی پیدا می کنه

 

تو شادیِ درون قلب منی 

وقتی به تو فکر می کنم همه ی وجودم پر از انرژی میشه

 

همه شو خوندی؟

اینا همه شون حرف دلم بودند

کاش حرفای دل تو هم باشن

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۹ ، ۲۳:۱۸
رضا آباد
۲۳
دی ۹۹

وقتی می آیی اینقدر پر از استرس بچه هستی که حرفهای من همه عقیم می مونند

متن زیر رو دوباره دو باره بخون

شاید خواستی به سوالِ آخرش جواب بدی

لااقل آخرش رو بخون

 

 

یه دانش آموزی داشتم 
سوم ریاضی بود
یه روز اومد چند تا برگه خوش خطی نشون من داد  و گفت اینا خط خودمه
گفتم چقدر خوشگل می نویسی واقعاً هنرمندی
گفت خطم معمولی بوده و یه هفته هست که شروع کردم و می رم کلاس و خودم هم نمی دونستم همچین استعدادی دارم
من هنوز برگه هاش رو نگه داشتم 
چند سال بعد توی دانشگاه دیدمش و خیلی ذوقش کردم و گفتم برگه هات رو یادگاری نگه داشتم
خیلی پیشرفت کرده بود خیلی ماه شده بود خیلی آراسته و محجوب و دوست داشتنی

از این خاطره یه چیز می خوام بگم؛
من هم مثل او یهو بعد سالها استعدادم کشف شد
تو کشفم کردی
هنر موزون حرف زدن (نمی خوام بگم شعر گفتن)
از بس ذوقم کردی و گفتی چقدر زیبا حرف می زنم
کمی که گذشت من دوست داشتم باور کنم تو دیوانه ی شعرگفتن های من شدی و اینو باور کردم
از طرفی من دوست داشتم یه چیزی از من، (از وجود من) فقط منحصر باشه به تو (این رسم عاشقیه، ستایش فقط مخصوص خداست) و چه چیزی بهتر از همین غزلسرایی های من که فقط برای تو باشه
بعدها یه مشکل پیش اومد 
تو ماه ها شعر و شاعریِ من رو فراموش کردی و احوالی نپرسیدی
گفته بودم بهت که ماهی یه دونه شعر برات می گم ولی تو انگار وابستگی به شعرای من نداشتی
هم برام تلخ بود و هم نیاز داشتم یکی ذوقم کنه، مثل قبلاً که تو ذوق مرگ می شدی من قشنگ حرف می زنم
خودت می گی حالت بد بوده و شرایط زندگیت سخت بوده که دیگه شعرهام برات جذاب نبودند ولی اینا برای من توجیهِ منطقی ای نیست چون اگر شعرای من نتونه حالِ تو رو خوب کنه یعنی من اشتباه می کردم
من ذوقِ شاعریم رو برای تو انتخاب کردم تا فقط برای تو باشه و برات (حال خوب کن) باشه
ولی توی ذوقم خورده بود، 
حقیقتش اینه که تو یه آدم منطقی هستی و توی اوجِ سختی ها چیزای رمانتیک نمی تونه حالت رو خوب کنه
واقعیاتِ زندگی باید عوض بشن تا تو حالت خوب بشه
سختی ها باید به آسایش تبدیل بشن تا تو حالت خوب بشه
قرتی بازی و شعر و وِر و دری وری حالت رو خوب نمی کنه
باشه قبول
من که ذوق و استعدادم توی شعر گفتن کور شده و قرار نیست به این راحتی ها شعر گفتنم بیاد
ولی یه خواهش از تو دارم:

جمعه پرسیدی "چکار کنم که تو باورم کنی"
اولاً همینکه جمعه همه ی کارهات رو فلج کردی و اومدی با من حرف زدی 
و برعکس همیشه که حرفهای منو می خوندی و واکنشی نشون نمی دادی اون روز برات مهم بود که من داغونم و مثل اسفندی بودی که روی آتیشه، همین برای من کافی بود که باور کنم که برای تو مهم هستم
لاقل برات از خراب شدنِ یه روز جمعه مهم ترم 
برای اینکه باورهای دیگه ام احیا بشن نیازی نیست کاری بکنی
ولی اگر حسی که نسبت به من داری شبیهِ حسی هست که من نسبت به تو دارم 
پس بگرد یه چیز پیدا کن که مالِ خودِ خودت باشه و اونو بگذار کنار فقط برای من
مثل من که حاضر نیستم برای هیچ چیز و هیچ کس جز تو ذوق و شاعریم رو به کار بیندازم

 

 

اگر پیدا کنی حتما این کار رو خواهی کرد

چیزی رو پیدا کنی که از خودت باشه و اون رو فقط بدی به من

اگر منو لایق ببینی حتما پیداش می کنی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۹ ، ۲۳:۰۹
رضا آباد
۲۲
دی ۹۹

 

 

سلام گُلَکَم

سلام محبوبِ قلبم

سلام عزیزدُردونه ام، خواهر کوچیکه ی نازنینم

سلام مریمم، 

سلام همه ی داراییِ این دنیا و اون دنیایم

چقدر دوستت دارم خواهرم!

الهی همه ی زندگیم قربونِ زیباییِ پیدا و پنهانِ تو 

راستش دلتنگتم

همه ی این دلتنگی ها ارزونیِ یه بار که از دور یادم می کنی

 

 

 

 

چند روز پیش مادرم داشت برام از خاطرات گذشته می گفت

یادِی از باباش کرد، پدربزرگم

مادرم می گفت:

"پدربزرگت 84 سال عمر از خدا گرفت ولی سالهای آخر عمرش مدام ناخوش بود و سختی کشید

اینجور با درد و محنت عمر کردن ارزش نداره"

گفتم چرا بابابزرگ اینقدر مریض احوال بود؟

مادرم گفت:

"از بس پدربزرگت غم هاش رو می ریخت توی دلش و کسی نبود براش درد دل کنه، هم زبون نداشت، مادرم نمی فهمیدش و رنجش می داد"

مادربزرگم هنوز در قید حیاته

مادرم می گفت:

"هنوز هم بعد چند سال از فوت بابام وقتی مادرم حرف می زنه می فهمم مادرم پدرم رو نمی فهمیده و مدام باهاش اختلاف داشته"

مادرم می گفت:

"عیب بابابزرگت این بود که مثل ننه بزرگت حرف نمی زد، می ریخت توی دلش"

به مادرم گفتم:

"من هم یادمه که بابابزرگ چقدر مظلوم بود و هرجا ننه بزرگ گیر می داد کوتاه می اومد و ادامه نمی داد"

 

من اینا رو که می شنیدم به ذهنم رسید که خواهرم مریم رو خدا داده بهم که هم زبون داشته باشم، که سنگ صبور داشته باشم،

وقتی یکی بد دهنی می کنه و بد خلقی می کنه و کنترل زبان نداره و نمی تونه آرامش رو به خانواده ش هدیه کنه باید چکار کرد؟

دختر میگه بابا زیاد بیا خونه تو که توی خونه باشی... بیخیال، کمتر غیبت کنم

بعضیا مثل بابابزرگ من افسرده می شن و خودشون میشن سنگ صبور خودشون و یا دق می کنند و یا مرض می گیرن و می میرند

بعضی ها هم آرامش رو توی چیزی یا کسی جستجو می کنند

من و آبجیم آرامش را توی این خواهربرادری پیدا کردیم

مهرِ مریم رو خدا توی دلم انداخته

خدایا خودت نگهبانِ این مهر و مهربانی باش

آمین

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۹ ، ۱۲:۵۰
رضا آباد
۲۲
دی ۹۹

 

وقتی دو نفر عاشق و معشوق هم می شن، دنیاشون خیلی زیبا می شه

همه چیز رو زیبا می بینند

چرا؟

چون خودشون خالق بزرگترین زیبایی هستی شده اند:

عشق

عشق رنگ و بویی خارق العاده به همه چیز داده 

هیچ چیز زشت نیست، همه چیز زیباست

حتی ویژگی هایی که طرف مقابلشون داره و بقیه اون ویژگی ها رو زشت می بینندهمه چیز زیباست

زشتی ها هم زیبا دیده می شن

عاشق و معشوق هر لحظه جاشون رو عوض می کنند

عاشق در آنِ واحد معشوق هم هست

هم می پرستند و هم پرستیده می شوند

تا اینکه...

ای داد

آره

تا اینکه یکی دلِ اون یکی رو بشکنه

خب، تلخی پیش میاد

زشتی خودش رو نمایان می کنه

از اینجا به بعد دیگه کار سخت میشه

دیگه نمیشه به راحتی بپرستی و پرستیده بشی

عشقِ بی قید و شرط رنگ می بازه

خب میشه جبران کرد

نه نمیشه

چیزی جبران نمیشه

خدا نکنه دل بشکنه

تمام

خدا خودش مظهرِ عشقه و عاشق بنده هاشه

کی عاشق تر از خدا

وقتی گناه می کنیم داریم دل خدا رو می شکنیم

حالا یه چیز جالب

خدا یه جمله داره:

"التائبُ من الذنبِ کمن لا ذنب له"

"کسی که توبه کنه، انگار گناه نکرده"

ای بابا

چه جالب،

چرا اون وقت؟

ببین عزیزم

پارچه ی تترانِ سفید، خودش خود به خود لکه میشه، چه برسه به اینکه روغن سوخته ی موتور هم بریزه روش

دیگه هیچ سفید کننده ای سفیدش نمی کنه

یا لااقل پو پو میشه

ولی خدا داره یه چیر دیگه میگه

میگه:

اگر توبه کنه، انگار گناه نکرده، عین قبل عاشقش می شم

این به خاطر اینه که عشق خدا به بنده ش یه عشق واقعیه

عاشق اگر واقعاً عاشق باشه حتی پای عذرخواهیِ معشوقش صبر نمی کنه

اصلاً دلی که خرابِ معشوقه دیگه رمقی برای شکستن نداره که

اگر هم بگه شکستم،

 داره ناز می کنه ببینه معشوقش چه واکنشی داره همین

عشق واقعی اینجوره

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۹ ، ۰۰:۵۹
رضا آباد
۲۲
دی ۹۹

 

شاید در مورد سیمای سحرخیزان شنیده باشی:

کسانی که نماز شب می خوانند سیمای نورانی پیدا می کنند

حدیثهایی از امامن هست که ادعا می کنه:

کسی که اهل نماز شب و عبادت شبانه هست صورتی نورانی و زیبا پیدا می کند

 

امام صادق علیه السلام می فرماید:

«صلاة اللّیل تحسن الوجه»؛ نماز شب صورت انسان را زیبا می کند.

در حدیثی دیگر امام صادق علیه السلام می فرماید:

«صلاة اللّیل تُبیض الوجه»؛ نماز شب روی را سفید می گرداند.

 

حالا اینو ببین:

امام على(ع) از گروهی پرسید که شما چه کسی هستید؟ گفتند: شیعیان شما هستیم. امام فرمود: اگر شیعه هستید، پس چرا چهره و سیمای شیعه‏ را ندارید؟ پرسیدند: شیعه‏ چه نشانه‏اى دارد؟ فرمود: شیعیان ما کسانى هستند که صورتشان از بیدارى در شب به زردی گراییده و چشم‌های‌شان از گریه ناتوان شده است ...».

شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 1، ص 237، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق.

 

خُب، کدومش؟

زرد یا سفید؟

اگر قرار بود نماز شب صورت و سیما و ظاهر افراد رو زیبا کنه که الان همه ی بچه سوسولای بالاشهری هر شب تا صبح احیا می گرفتند که

نه جانم

نمازِ شب خون رو خدا توی چشم مردم جذاب می کنه 
کسی که اهل نماز شب باشه خدا کاری می کنه که توی دل مردم جا وا کنه و مهرش به دل مردم بشینه

نه اینکه جنیفر لوپز بشه

هرچند جنیفرلوپز هم دیگه جنیفرلوپز نیست

این همه زیبارو توی دنیا هستند، کدومشون اهل نیایش شبانه بودند؟

آیت الله بهجت...

چه می دونم آیت الله قاضی

اینا کدومشون زیبا بودند؟

ولی جذاب بودند

هر کس اونا رو می دیده مجذوبشون می شده

که چقدر این اقا بزرگوار هستند

این نور نماز شب هست

البته نماز شب چهره ی برزخی رو  زیبا می کنه، اون جای خود صحیح است و انکارش نمی کنم

قبلا گفتم که:

انسان دو تا بدن داره

یه بدن خاکی

و یکی هم بدنی از هاله و انرژی

هر دو مادّی اند

روح چیزِ دیگه هست

 

ولی شب زنده داران چهره ای نحیف و رنجور دارند

چون به جای خواب شبانه، اشک ریختند

گفتم که؛

برای به دست آوردن هر چیزی باید بهای اونو بپردازی

نمی شه چیزی رو تصاحب کنیم ولی در ازای اون چیزی را از دست ندهیم

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۹ ، ۰۰:۴۰
رضا آباد