خواهر یعنی عشق، عشق یعنی خواهر

برای خواهرم مریم، همه ی وجودم نثار خوبی و پاکی و صفا و مهربانی ات،

خواهر یعنی عشق، عشق یعنی خواهر

برای خواهرم مریم، همه ی وجودم نثار خوبی و پاکی و صفا و مهربانی ات،

خواهر یعنی عشق، عشق یعنی خواهر

خواهر (خواهَر) از ریشه «خواه» است یعنی آنکه خواهان خانواده و آسایش آن است. خواه + ــَر یا ــار در اوستا خواهر به صورت خْـوَنــگْـهَر آمده است.


بَرادر نیز در اصل بَرا + در است. یعنی کسی که برای ما کار انجام می دهد. یعنی کار انجام دهنده برای ما و برای آسایش ما.


خواهر جونم، تو شکوه باورِ هر لحظه ی منی، از این که هستی جاودانه گونه ازت ممنونم
خواهرِ عزیزم، تو بهترین خواهر دنیایی، تو ماه زمینی زندگانی ام و بزرگترین هدیه ی خدایی

خواهَر=خواه (مصدر خواستن) + پسوندِ "اَر" (نسبت،وابستگی و...) فارسی اَوِستایی!
آن که خواهان خانه و خانواده است،خاطر خواه و خواستار خانواده،مَدَدکار و یاریگر خانه و خانواده

آخرین مطالب
۲۳
دی ۹۹

وقتی می آیی اینقدر پر از استرس بچه هستی که حرفهای من همه عقیم می مونند

متن زیر رو دوباره دو باره بخون

شاید خواستی به سوالِ آخرش جواب بدی

لااقل آخرش رو بخون

 

 

یه دانش آموزی داشتم 
سوم ریاضی بود
یه روز اومد چند تا برگه خوش خطی نشون من داد  و گفت اینا خط خودمه
گفتم چقدر خوشگل می نویسی واقعاً هنرمندی
گفت خطم معمولی بوده و یه هفته هست که شروع کردم و می رم کلاس و خودم هم نمی دونستم همچین استعدادی دارم
من هنوز برگه هاش رو نگه داشتم 
چند سال بعد توی دانشگاه دیدمش و خیلی ذوقش کردم و گفتم برگه هات رو یادگاری نگه داشتم
خیلی پیشرفت کرده بود خیلی ماه شده بود خیلی آراسته و محجوب و دوست داشتنی

از این خاطره یه چیز می خوام بگم؛
من هم مثل او یهو بعد سالها استعدادم کشف شد
تو کشفم کردی
هنر موزون حرف زدن (نمی خوام بگم شعر گفتن)
از بس ذوقم کردی و گفتی چقدر زیبا حرف می زنم
کمی که گذشت من دوست داشتم باور کنم تو دیوانه ی شعرگفتن های من شدی و اینو باور کردم
از طرفی من دوست داشتم یه چیزی از من، (از وجود من) فقط منحصر باشه به تو (این رسم عاشقیه، ستایش فقط مخصوص خداست) و چه چیزی بهتر از همین غزلسرایی های من که فقط برای تو باشه
بعدها یه مشکل پیش اومد 
تو ماه ها شعر و شاعریِ من رو فراموش کردی و احوالی نپرسیدی
گفته بودم بهت که ماهی یه دونه شعر برات می گم ولی تو انگار وابستگی به شعرای من نداشتی
هم برام تلخ بود و هم نیاز داشتم یکی ذوقم کنه، مثل قبلاً که تو ذوق مرگ می شدی من قشنگ حرف می زنم
خودت می گی حالت بد بوده و شرایط زندگیت سخت بوده که دیگه شعرهام برات جذاب نبودند ولی اینا برای من توجیهِ منطقی ای نیست چون اگر شعرای من نتونه حالِ تو رو خوب کنه یعنی من اشتباه می کردم
من ذوقِ شاعریم رو برای تو انتخاب کردم تا فقط برای تو باشه و برات (حال خوب کن) باشه
ولی توی ذوقم خورده بود، 
حقیقتش اینه که تو یه آدم منطقی هستی و توی اوجِ سختی ها چیزای رمانتیک نمی تونه حالت رو خوب کنه
واقعیاتِ زندگی باید عوض بشن تا تو حالت خوب بشه
سختی ها باید به آسایش تبدیل بشن تا تو حالت خوب بشه
قرتی بازی و شعر و وِر و دری وری حالت رو خوب نمی کنه
باشه قبول
من که ذوق و استعدادم توی شعر گفتن کور شده و قرار نیست به این راحتی ها شعر گفتنم بیاد
ولی یه خواهش از تو دارم:

جمعه پرسیدی "چکار کنم که تو باورم کنی"
اولاً همینکه جمعه همه ی کارهات رو فلج کردی و اومدی با من حرف زدی 
و برعکس همیشه که حرفهای منو می خوندی و واکنشی نشون نمی دادی اون روز برات مهم بود که من داغونم و مثل اسفندی بودی که روی آتیشه، همین برای من کافی بود که باور کنم که برای تو مهم هستم
لاقل برات از خراب شدنِ یه روز جمعه مهم ترم 
برای اینکه باورهای دیگه ام احیا بشن نیازی نیست کاری بکنی
ولی اگر حسی که نسبت به من داری شبیهِ حسی هست که من نسبت به تو دارم 
پس بگرد یه چیز پیدا کن که مالِ خودِ خودت باشه و اونو بگذار کنار فقط برای من
مثل من که حاضر نیستم برای هیچ چیز و هیچ کس جز تو ذوق و شاعریم رو به کار بیندازم

 

 

اگر پیدا کنی حتما این کار رو خواهی کرد

چیزی رو پیدا کنی که از خودت باشه و اون رو فقط بدی به من

اگر منو لایق ببینی حتما پیداش می کنی

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۱۰/۲۳
رضا آباد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی