خواهر یعنی عشق، عشق یعنی خواهر

برای خواهرم مریم، همه ی وجودم نثار خوبی و پاکی و صفا و مهربانی ات،

خواهر یعنی عشق، عشق یعنی خواهر

برای خواهرم مریم، همه ی وجودم نثار خوبی و پاکی و صفا و مهربانی ات،

خواهر یعنی عشق، عشق یعنی خواهر

خواهر (خواهَر) از ریشه «خواه» است یعنی آنکه خواهان خانواده و آسایش آن است. خواه + ــَر یا ــار در اوستا خواهر به صورت خْـوَنــگْـهَر آمده است.


بَرادر نیز در اصل بَرا + در است. یعنی کسی که برای ما کار انجام می دهد. یعنی کار انجام دهنده برای ما و برای آسایش ما.


خواهر جونم، تو شکوه باورِ هر لحظه ی منی، از این که هستی جاودانه گونه ازت ممنونم
خواهرِ عزیزم، تو بهترین خواهر دنیایی، تو ماه زمینی زندگانی ام و بزرگترین هدیه ی خدایی

خواهَر=خواه (مصدر خواستن) + پسوندِ "اَر" (نسبت،وابستگی و...) فارسی اَوِستایی!
آن که خواهان خانه و خانواده است،خاطر خواه و خواستار خانواده،مَدَدکار و یاریگر خانه و خانواده

آخرین مطالب

۱۹ مطلب در دی ۱۳۹۹ ثبت شده است

۲۲
دی ۹۹

 

یه خانمه

از همه بزرگتره ولی اسمش کوچیکه

خیلی شیّاد و سیاستمداره

البته بی سواده ها

ولی با همه ی بی سوادیش دستِ همه ی روان شناس ها را از پشت بسته

به عروس هاش میگه:

پسر من کار خونه بلد نیست و فقط بلده بخوره و بخوابه از اول اینو بهت گفته باشم

به دامادهاش میگه:

دختر من زنیّتی نداره (زن بودن بلد نیست)

 

دست پرورده ی خودش اند

هم پسرهاش و هم دخترهاش

 

نگذاشته پسرهاش مرد بشن و برای زنشون مرد باشند

مرد اگر "مرد" باشه باید نوکرِ زن و بچه ش باشه

ولی این خانم اجازه نداده پسرهاش بفهمند که (زن گلی است برای بوییدن نه جنگاوری برای جنگیدن)

این خانم دوست داره عروس هاش بجنگند

دوست داره عروس هاش به جنگ زندگی و وام و قسط و بدهکاری و خرید و نظم خونه و زندگی بروند و پسرهاش فقط بخورند و لم بدهند و به صورت آنلاین بازی کنند

 

به همین شکل با دخترهاش هم رفتار کرده و از اونا یه "زن" تربیت نکرده

تا وقتی دخترهاش عروس شدند به دامادهاش بگه:

من دخترهامو به "زن" بودن قبول ندارم

به این ترتیب دامادهاش حساب کار میاد دستشون که زحمت داخل و خارج خونه به گردن خودشونه و نباید انتظاری از زن هاشون داشته باشند

 

خیلی جالبه؛

پسرهاش کار خونه نمی کنند

و دخترهاش زنِ خونه نیستند

این چه فرهنگِ نحس و کثیفیه

اینا کی اند ماها دچارشون شدیم؟

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۹ ، ۰۰:۱۶
رضا آباد
۱۹
دی ۹۹

بیا امروز رو توی تقویم خانوادگی مون ثبت کنیم

روزی که ان شاءالله نقطه ی عطفی باشه بر این چند ماه سختی
هر دو تا مون حواسمون جمع باشه و هوای همو داشته باشیم

همون جور که تا الان نگذاشتیم این رشته گسسته بشه

تا زنده ایم این مدال خواهربرادری روی پیشونی مون نقش بسته باشه

ان شاءالله

 

نماز شب از نمازهای مستحب می باشد که بر خواندن آن در اسلام بسیار تاکید شده است و بر پیامبر عظیم الشان واجب بوده است

 

 این نماز یازده رکعتی به سه بخش تقسیم می شود

 وقت نماز شب از نیمه شب شرعی تا اذان صبح می باشد اما بهتر است نزدیک اذان صبح خوانده شود

 

 

 نماز شب ۱۱ رکعت است که به این ترتیب خوانده می‌شود:

هشت رکعت به صورت چهار نماز دو رکعتی به نیت نافله شب.

دو رکعت به نیت نماز شَفع که مستحب است در رکعت اول آن سوره حمد و سوره ناس، و در رکعت دوم سوره حمد و سوره فلق خوانده شود.

یک رکعت به نیت نماز وَتر که بهتر است پس از سوره حمد، سه مرتبه سوره توحید و یک مرتبه سوره‌های فلق و ناس قرائت شود. به طولانی کردن قنوت این نماز سفارش بیشتری شده است

 

 

قنوت نماز وتر:


چهل بار بگویید:
( اَللّهُمَّ اِغْفِر لِلْمومِنینَ وَ اَلْمومِناتْ وَ اَلْمُسلِمینَ وَ اَلْمُسلِماتْ )
«خدایا ببخش جمیع مؤمنین مرد و مؤمنین زن را».

 

و پس از آن هفتاد بار بگویید:
( اَسْتَغْفِرُ اللهَ رَبی وَ اَتُوبُ اِلَیه)
« امرزش می طلبم از خدایی که پروردگارم است و بسویش باز می گردم».

 

بعد هفت بار بگویید:
( هذا مَقامُ الْعائِذِ بِکَ مِنَ اَلْنار)
« این است مقام کسی که از آتش قیامت به تو پناه می برد».

 

بعد سیصد مرتبه بگویید:
( اَلْعَفو)« ببخش».

 

و بعد یک بار بگویید:

( رَبّ اغْفِرْلى وَ ارْحَمْنى وَ تُبْ عَلىََّ اِنَّکَ اَنْتَ التّوابُ اَلْغَفُورُ الرّحیم )

« پروردگارا ببخش مرا و رحم کن به من و استغفار مرا بپذیر به راستی که تو، استغفار پذیرنده، بخشنده و مهربانی».

 

بعد از پایان نماز ها 
تسبیحات فاطمه ی زهرا س

 

نماز شفع قنوت ندارد، درصورتی که کسی می خواهد در نماز شفع قنوت بگیرد باید برای ثواب و رجاء قنوت بگیرد.

 

 👇👇👇👇👇👇👇👇

میتوان نماز شب را کوتاه تر و خلاصه تر هم خواند؛ به این صورت: دو رکعت به نیت« شفع» و یک رکعت به نیت نماز « وتر»، یا این که صرفا به یک رکعت نماز « وتر» اکتفاء کرد.

 

 کسی که نماز شب را طلوع فجر صادق نخوانده باشد میتواند پس از نماز صبح تا پس از طلوع افتاب قضای آن را به جا آورد و این اهمیتِ بیش از حدِّ نماز شب را می رساند.

 


امام صادق (ع) در این مورد می‌فرمایند: خانه‌ای که در آن نماز شب خوانده شده و قرآن کریم تلاوت بشود نزد آسمانیان همچون ستارگان درخشان است

 


 طلب مغفرت براى چهل مؤمن و یا سیصد مرتبه «العفو» و ... همه از آداب نماز شب محسوب مى شوند نه از اصل آن؛ مقصود از چهل مؤمن نیز چهل مسلمان – چه زنده و چه مرده – است نه مؤمن کامل، گر چه اگر این چهل نفر از علماء و صلحاء باشند بهتر است

 

در قنوت نماز وتر از نماز شب می توانید چهل نفر مؤمنی را که می شناسید، نام ببرید. فرق نمی کند مرد باشد یا زن . مرده باشد یا زنده (۱) . مراد از مومنان کسانی هستند که اعتقاد به ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام داشته باشند ، هر چند معصیت هم کرده باشند(۲) .بنابر این می توانید چهل نفر از آشنایان را نام ببرید. هم چنین نام علمای بزرگ را اگر می شناسید. هم چنین چهل نفر از فامیل و دوستان را اسم ببرید.

 

 مثلا اینجور:


1 :اللهم اغفر سلمان فارسی ، 2 :اللهم اغفر مقداد ، 3 :اللهم اغفر حبیب ابن مظاهر ، 4 :اللهم اغفر سید روح الله موسوی خمینی ، 5 :اللهم اغفر محمد اشفتی ، 6 :اللهم اغفر سید محسن حکیم ، 7 :اللهم اغفر سید مرتضی ، 8 :اللهم اغفر شیخ مرتضی ، 9 :اللهم اغفر سید محمد علی اعرجی ، 10 :اللهم اغفر آقا شیخ عباس قمی ، 11 :اللهم اغفر سید مهدی طباطبایی ، 12 :اللهم اغفر سید رضی ، 13 :اللهم اغفر سید محسن کاظمینی ، 14 :اللهم اغفر سید حسین کاظمینی ، 15 :اللهم اغفر اباذر غفاری ، 16 :اللهم اغفر حرَ الریاحی ، 17 :اللهم اغفر های ابن عروة ، 18 :اللهم اغفر میثم نمار ،  19:اللهم اغفر شیخ مفید ، 20 :اللهم اغفر مقدس اردبیلی ، 21 :اللهم اغفر شهید الاول ،  22 :اللهم اغفر شهید ثانی  ، 23 :اللهم اغفر شیخ عبد الکریم حائری ، 24 :اللهم اغف…

 

 تمام ذکر های قنوت نماز وَتر مستحب هستند اگه حال نداشتید همشون رو بگید اشکالی نداره"

 


 مستحب است در قنوت نماز (وتر) براى چهل تن، از مؤمنان چنین دعا (که کسى که براى چهل مؤمن دعا کند دعایش مستجاب مى‏شود) کند: (اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِفُلاٰن) و به جاى کلمهٴ (فلان) مؤمنى را نام ببرد


 اللهمَّ اغفِر لِلمریم کربلایی
لِ المریم
لِ 
یعنی "برای"
الف و لام معرفه هم داره

 


نشونه ی خواهربرادری من و تو:

دو رکعت نمازِ شفع بدون قنوت
یک رکعت نماز وتر با قنوتی در حدِ یه صلوات بر پیامبر و آل پیامبر
از نیمه شب تقریبا 11 شب تا اذون صبح، 
دیدی که توی احکامش گفته حتی میشه با نماز صبح قضاش رو به جا آورد
 ولی تو سعی کن قضا کردنش برات عادت نشه


و نشونه ی دوم خواهربرادری مون که خیلی برام مهمه:
نماز اول وقت، تحت هر شرایطی تا زنده ایم

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۹ ، ۱۵:۱۵
رضا آباد
۱۹
دی ۹۹

 

هیچ کس مثل تو دلم رو نمی شکنه

نمی دونم تو چطوری هستی، ولی من زود به زود دلم واسه ت تنگ میشه،

دیشب دو تا عکست رو توی کامپیوتر دیدم خدا می دونه چقدر دلم غنج رفت برات

نمی دونم چرا اینقدر بی مهری می کنی

امروز صبح جمعه می تونستی تا بچه خوابه بیایی، منم از شش تا الان منتظرت بودم

عشق گران ترین چیزِ دنیاست،

داشتنِ قلبِ یه نفر از داشتنِ ماشینِ رولزرویس بیشتر خرج داره

اینکه یکی رو اسیر خودت کنی هزینه داره خانمی، خیلی هم هزینه داره

باید از دست بدی تا به دست بیاری

من برای اینکه زنم بیتونه فوق لیسانس بگیره از اعتبار شغلیم مایه گذاشتم،
اونقدر وقت و زندگیم رو خرج زنم کردم که آبروم توی محیط شغلیم رفت، نتونستم اونی هستم رو ثابت کنم

ولی دلخوش بودم که دارم یه جا دیگه سرمایه گذاری می کنم

رفت پیش پزشک زنان، اون دکتر احمق بهش گفت باید باردار بشی، رحمت داره فلان و بهمان میشه

اواخر ترم  یک بود که بار دار شد، ترم دوم رو انتخاب رشته کرد، شبانه هم بود و کلی هزینه کرد ولی نتونست ادامه بدهّ می خواست انصراف بده، مجبورش کردم مرخصی تحصیلی بگیره و بعدش ادامه بده و خدا می دونه چه کشیدم تا با بچه ی شیر و سختیِ کار من تونست دفاع کنه

من زندگیِ شغلیم رو باختم ولی قلب اونو تصاحب کردم

ولی او چکار کرد؟ آیا قلب منو صاحب شد؟ نه

چون حاضر نشد هزینه بده

دل گنده ها همشون همین اند، حاضر نیستند هزینه بدند می خوان مفت چیزی گیرشون بیاد

 

داستان تو که شروع شد و تو شدی خواهر من باز هم من همون آدم بودم

هزینه کردم

تا حالا فکر کردی اینکه ادعا می کنی توی سر و سامون گرفتن زندگیت مدیون منی، چقدر برای من هزینه داشته؟
من وقت و بی وقت پای حرفای تو نشستم و تو تونستی هر وقت منو می خوای برای حرف زدن و آروم شدن داشته باشی

حد اقل الان باید دفاع کرده باشم

حداقلش رو گفتم

یکی دو ترم عقب افتادم ولی خوشحال بودم چون مالک قلب یکی شده بودم

عشق اینه

عشق یعنی درد

باید محبوب های دلت رو برای معشوقت هزینه کنی

درس و دانشگاه و دکتری عشق من بود ولی تو عشقی عمیق تر بودی و من راضی بودم از کاری که کردم

حالا یه سوال

خداوکیلی، به روح عزیزت قسمت می دم راستش رو بگو

تو برای من چی رو از دست دادی؟

خوابِ صبحِ امروز جمعه ت رو؟

کثیف موندنِ خونه ت، در حالی که اگر خونه ت نا مرتب باشه قاطی می کنی؟

چی رو از دست دادی به خاطر من؟

استرس و التهابی که به خاطر تماس گرفتن با من پیدا می کردی و منّتش رو هم به سرم گذاشتی؟

چی رو به خاطر من هزینه کردی؟

برنجِ ناهارت به خاطر من چلفته شد و شوهرت به رُخِت کشید؟

چی رو از دست دادی تا قلب منو صاحب بشی؟

بچه ت؟

من حتی از بچه هام هم برای تو هزینه کردم

اگر بچه هام بهم نیاز داشتند و تو می اومدی، تو اولویت داشتی

عقلانی هم بود، چون تو فقط اون لحظه می تونستی بیایی ولی اونا بعدش هم می تونستند منو داشته باشند

اینکه باد توی غبغبت می اندازی و می گی "داداش مدیون تو ام" نمی دونی پشت بندش چیا اتفاق افتاده

که اگر می دونستی خودت هم بلد بودی  هزینه کنی

یا بلدی ولی حیفت میاد چیزایی که داری رو از دست بدی

مثل دل گنده ها

نمی خوان چیزایی که دارند رو از دست بدند، دلشون می خواد مفتی مفتی چیزای جدید به دست بیارند

اونم چی؟

قلب یه نفر

که به دست آوردنش خیلی گرون تر از داشتنِ یه ویلا توی جزایر قناریه

معلومه که خیلی از مردها و زن ها مالک و صاحب قلب همسرهاشون نیستند

چون حاضر نیستند هزینه کنند

طرف از خوابش نمی زنه به خاطر یکی که ادعا می کنه توی قلب و ذهنشه

خواهرم، امثال من سیب سرخیم

اونی طالب امثالِ من بود که وقتی یه خاطره براش تعریف کردم رفت توی اتاق و های های اشک ریخت

اونم بد بخت به جنسی که دنباشه نمی رسه

رسم این دنیا همینه

جایی که نونه دندون نیست، جایی که دندونه نون نیست

 

 

کلام آخر

توی زندگیت یه بار عاشق شدی، اگر دوباره مادر بشی دوباره هم عشق رو تجربه خواهی کرد

چون عشق رو تجربه کردی اینو بهت می گم؛

می رسه روزی که چشمت به در سفید میشه تا عشقت از راه برسه

ارتباط تون یه طرفه خواهد بود، فقط اون می تونه بیاد و به تو سر بزنه (مثل رابطه ی من و عشقم)

بالاخره عشقت میاد و تو می بینیش

ولی ای کاش ازش نمی پرسیدی که چرا دیر اومده

دلایلی که میاره برای نیومدنش و یا دیر اومدنش، بیشتر دلت رو می شکنه و آتیشت می زنه

اون روز اگر یادی از من کردی و من زنده نبودم برام آرزو کن بدون عشق نمرده باشم

هرچند عشق من ریاضی و برنامه نویسه

اشتباه رو من مرتکب شدم که راه رو گم کردم

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۹ ، ۱۱:۰۴
رضا آباد
۱۲
دی ۹۹

 

سلام

خوبی آبجی کوچیکم؟

مریم خانمم

مریم جونم 

جونِ دلم

نازنین مریمم

خدا کنه سرِحال و شادمان و خوش باشی

سلامی به رنگِ بارون سرد، جوری که نمیدونی چرا برف و تگرگ نمیشه حالا دیگه

دلم بارونیه

بارونی، امّا سرد

هوای دلم هم همونجوره، سرد و یخ زده

نمی دونم چه مرگمه

ولی همینه که هستِ باید تحملش کنم

نه کسی هست که آرومم کنه، نه کاری از دست خودم بر میاد

ولش کم

اومدم مزاحمت بشم یه چیز یادت بدم

می دونم که پیش نمیاد من و تو با خیال راحت دو دقیقه با هم حرف بزنیم و از دلتنگیامون بگیم ، چه برسه به اینکه من بخوام در مورد اطلاعاتی که داره توی سرم سرریز می کنه با تو حرف بزنم

پس همینجا گوش کن

هرچند

هرچند تو هم کم دلمو نشکوندی

چقدر من اینجا توی این صفحه حرف زدم برات و تو یا نخوندی یا اینقدر بد خوندی که انگار نخونده باشی

و یا خودت رو زدی به نخوندن

بماند 

اون چیزی که می خوام یادت بدم اینه:

 

آدما اومدند که زندگی کنند

مرگی در کار نیست

یه بهتره بگم فنایی در کار نیست

اونی که ما بهش می گیم مرگ فقط از دست دادنِ روح و جسمه

ممکنه خنده ات بگیره؛

خُب، ما روح و جسممون رو با مرگ از دست می دیم، دیگه چی می مونه؟؟؟

نفس یا همون "روان"

("ما") یعنی نفسمون، روانِ مون

نه وقت هست که از پایه و عمقی برات بگم و نه این صفحه جای این کاره

فقط خلاصه می گم بهت:

انسان در دو تا دنیا به طور موازی داره زندگی می کنه

زندگی موازی

دنیای موازی

شاید شنیده باشی

انسان سه تا بُعد داره

یه جورایی سه تا وجه داره

سه تا صورت داره

سه تا چهره داره

خخخخخخخخخخ

جسم و روح و روان

روح، البته مال خداست

ما دو تا شخصیت داریم: جسم و روان

سه چهره ی انسان به این شرح هست:

1) چهره ی روحانی که از جنس روح الله هست ( و نفختُ فیهِ من روحی: از روحِ خودم در او دمیدم)

2) چهره مادی و جسمانی که از جنس خاک هست، (عناصر جدول تناوبی)

3) چهره ی نفسانی که همون روانِ انسانه و از جنسِ ......

از جنسِ چیه؟

انرژی

همون که قابل تبدیل شدن به ماده هست (انیشتن کشف کرده گویا)

همون که می تونه فراتر از نور در عالم سیر کنه

از کتاب دکتر چمران یاد گرفتم که نفسِ انسان از جنس انرژی هست

 

وجودِ "جن" جنبه ی مادی داره، درسته از خاک نیست ولی بالاخره مادّه هست مثل انسان

ولی نفسِ انسان از جن هم رقیق تره

گفتم که نفس انسان از حنس انرزیه

شنیدی می گن هاله ی انسانی

همونه

هر کسی یه هاله داره

هاله ای که می گن همون نفس آدمه

مثلا کنار یکی رد می شی، حالت بد میشه

یا اسم یکی رو می شنوی پر از هیجان میشی

 

دیدی خدا می گه: یا ایتها النفس المطئنه ارجعی الی ربک...

نفس اماره - نفس مطمئنه - نفس لوّامه ...

خدا می گه رجوع کن، برگرد

به کی میگه؟

به نفس میگه بر گرد،

روح که از آنِ خداست، نه آلوده میشه نه پست میشه نه هیچی

با شکل گیری جسمِ انسان، روحِ خدا در جسم دمیده میشه و با نابودیی جسم روح بر می گرده پیش خدا

خدا تو قرآنش توی سوره مبارکه ی قدر نمیگه ارواح

می گه روح

تنزل الملائکه و روح

روح، همان روحِ خداست

روح الله

روح خبیس و روح ناپاک و اینا به نظرم اشتباهه

روح آلوده نمی شه

از آنِ خداست، مال ما نیست

یه جورایی ما با روحِ خدا، در این دنیا خداگونه می شویم

گونه ای جدید و منحصر به فرد در عالم مادّه

گونه ای از جنسِ خدا

روحِ ما اینه

پس چیه که می گن " ای تو روحش"

یا می گن روح خبیس

این همون نفسِ انسانه

نفس هست که توی زندگیِ مادیِ ما مطمئنه میشه، اماره میشه، لوامه میشه...

 

ما در دو دنیا به طور هم زمان داریم زندگی می کنیم

یکی دنیای مجازی، تلگرام و اینستا و اینا با یه شخصیتِ مجازی

یکی هم در دنیای واقعی

خخخخخخخخخخخخخخ

شوخی کردم

بحث مون چیزِ دیگه س

ما در دو دنیا به طور هم زمان داریم زندگی می کنیم

یکی دنیای مادّی

یکی دنیای نفسانی، همون برزخ

فقط یه چیز

زندگیِ برزخیِ ما ظاهراً خیلی قدمت داره 

قبل از تولد در دنیای مادی هم ما زندگی بزرخیِ خام داشته ایم

بعد از نابودی جسم امّا زندگیِ بزرخی مون متأثر از زندگانیِ دنیایی مون خواهد بود و دیگه خام نخواهد بود، یعنی خیر و شر داره

 

نتیجه این که:

ما بودیم، هستیم و خواهیم بود

نمی میریم

جاودان هستیم

ازلی و ابدی

به قول مولانا:

دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم، وطنم آرزوست

ما با حیاط نفسانی در عالمِ ماده زندگی می کردیم که خدا ما را با جسم خاکی زینت داد و روحِ خودش را در آن دمید تا از سایر مخلوقات متمایز باشیم و اشرف مخلوقات باشیم

ما خدا گونه شدیم و صاحب اختیار گردیدیم

و توانستیم در تقدیر الهی دست ببریم

وقتی جسمِ ما ناتوان شد و تحلیل رفت و نابود شد، روح خدا به ملکوت بر خواهد گشت و ما دوباره به زندگیِ نفسانیِ خودمان در عالم مادی ادامه خواهیم داد

تا زمانی که قیامت برسد و روز حساب و کتاب آغاز شود

 

حالا یه نتیجه ی خوشگل و یه سوال اساسی:

نتیجه ی خوشگلش اینه که :

....

نه، بزار اول اون سوال اساسی رو بپرسم:

سوال اساسی این که زندگیِ نفسانی چه جوریه؟

این سوال خیلی جامع هست و نمی تونم جواب بدم

یعنی بلد نیستم

ولی چیزی که امروز یاد گرفتم اینه که:

زندگیِ برزخی ظاهراً مثل زندگیِ مادی هست

آدم ها با هم ارتباط دارند

زندگی اجتماعی همچنان وجود داره

جامعه سرِ جاش ادامه داره

ارتباط

زندگی اجتماعی

احساس وابستگی و نیاز به بقیه

مثلاً توی این دنیا اینجوره:

یکی دامداره شیر و گوشت تولید می کنه

یکی آهنگره در و پنجره می سازه

یکی پلیسه و امنیت ایجاد می کنه

اوووووووووووووه

دنیای بزرخ هم همین جوره، ارتباط هست

ولی اونجا کسی نیاز به شیر و گوشت و در و پنجره و امنیت نداره

ما مدتهاست که در دنیای نفسانی داریم زندگی می کنیم قبل از تولدمون در دنیای خاک توی اون دنیا بودیم و بعد از مرگ هم توی اون دنیا زندگی خواهیم کرد

توی دنیای برزخ ما زندگیِ اجتماعی داریم و با بقیه ارتباط داریم ولی اون دنیا مختصات خاص خودش رو داره نیاز های ما توی دنیای نَفس، نیازهای مادّی نیست

ما الان هم در دنیای نفس داریم زندگی می کنیم

با آدم ها ارتباط داریم ولی خودمون شاید خیلی درک نکنیم

بعضی افراد، مثل آیت الله بهجت مشهوره که عالم نفس را درک کردند

ولی جالبش اینه که ما در زندگیِ بعد از مرگ به زندگی اجتماعی مون ادامه می دیم ولی با مختصات و متافیزیک خاصِ خودش

دیگه فیزیک وجود نداره

قوانینِ ماوراءِ فیزیک حکومت خواهد کرد

دیگه دو دو تا چارتا نمیشه

قواعد خودش رو داره

خب که چی؟

صبر کن آبجی مریمِ نازدونه ام

داستان اینجاش جذاب میشه که بدانیم زندگیِ اجتماعی در عالم پس از قیامت وجود نخواهد داشت

در جهنم و بهشت ارتباط وجود نداره

کسی به کسی نیازی نداره

کسی درس نمی خونه

کسی سعی نمی کنه پلیس بشه دامدار بشه رییس بشه

کسی سعی نمی کنه برای کسی کاری بکنه

چون اساسا در عالم پس از روز حساب، زندگی احتماعی وجود نخواهد داشت

مردم به هم وابسته نیستند

کسی عاشق نمیشه

کسی نیاز عاطفی به کسی نداره

هیچ کس با وجود یکی دیگه  به آرامش نخواهد رسید

عالمِ جاویدِ پس از قیامت عالم انسان و خداست

هر کسی خودشه و دنیای خودش و خدای خودش

کسی به کسی ارتباطی که از جنس دنیا و برزخ نداره

جالب بود نیست مریم گُلَم؟

گُلِ خوشگلم؟

 

حالا اون نتیجه ی خوشگل:

نتیجه ی خوشگلش اینه که مرگ اصلا هم بد نیست

خیلی هم خوبه

اون چیزی که بده خاکه

خاک

زندگیِ خاکی ما رو زمین گیر کرده

کُند شدیم

نمی تونیم پرواز کنیم

زندگیِ نفسانی هم سریع هست و هم رقیق

همه چی هست

عشق

زیبایی

کار 

تلاش

ارتباط با آدم ها

چه می دونم همه چیز اونجا هست، فقط هیچ چیز خاکی نیست همه چیز رویایی و انرژی گونه اند

وقتی جسممون رو از دست دادیم زندگیِ نفسانی رو ادامه می دیم

مثل کسی که یه دونه لباس در بیاره

ولی اون لباسه مثل لباش فضانوردی بوده نمی زاشته ما دور و برِ خودمون رو ببینیم

وقتی لباس خاکی رو بیرون میاریم تازه می فهمیم زندگی یعنی چه؟

تازه مزه ی عشق و زندگی رو درک می کنیم

حتی اونایی که بد اند و خلاف اند مرگ براشون بد نیست، مرگ فقط به خلاف هاشون پایان می ده همین

فکر کنم شیخ اجلّ سعدی باشه میگه:

یه آدم ستمگری به یه انسان بزرگی گفت براش دعا کنه

اون انسان دعا کرد: " خدایا جانش بِسِتان"

اون آدم ستمگر اعتراض کرد که این چه دعایی هست؟

اون انسان بزرگ گفت:

مرگ به نفع توست، هم خودت کمتر خسران می بینی و هم به بقیه کمتر خسارت می زنی

آخه قسمت مهمِ داستان اینه که:

زندگیِ نفسانیِ ما قبل از زندگیی دنیوی خام و نیالوده بوده، ولی بعد از مرگِ جسم دیگه نفس و روان ما به اون دوره ی زندگیِ جسمانی وابسطه خواهد بود و این خیلی مهمه

 

 

خداوکیلی چیزی فهمیدی از حرفام؟

اگر تند تند و با عجله بخونی که نمی دونم بچه م فلان و شوهرم بهمان 

به من خیانت کردی

البته خیانت به من فکر نکنم برات عذاب وجدان داشته باشه

دوستت ندارم آبجی

دو ساعته دارم برات تایپ می کنم

به عشق تو

ولی تو

حتی اگر هم بخونی، می دونم که بد می خونیش، به خاطر دل من می خونیش، باهاش حال نمی کنی

اصلا اینا راستِ کار تو نیست

تو برات چیزای دیگه مهمه؛ قسط، پول وام خونه ی مامانت چه می دونم، زندگی تو اینا هستند

ما وصله ی هم نبودیم

گفتم که من نیمه ی گمشده ندارم

تنهام 

از سر بی کسیمه که گرفتار تو شدم

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۹ ، ۱۳:۳۲
رضا آباد
۰۹
دی ۹۹

 

سلام خواهرم

امشب هم تلخ بود هم شیرین

بعد ماه ها من فدای چیزی یا کسی نشدم

ولی ارزش نداشت، در عوض تو سردرد شدی

بعد از ماه ها من و تو توی دنیای کوچک و دوست داشتنی خودمان بودیم، بی هیچ مزاحمتی

البته تو سردرد شدی

امشب خیلی زیبا بود

لااقل حرف دلمون رو برای هم زدیم

هرچند من بعضی موارد قانع نشدم ولی برام حرف زدی

 

امشب اتفاق تلخ هم افتاد:

تو گفتی من تو را تنبیه کردم

گفتی تصور کردی که من به این باور رسیدم که تو برای من وجود نداری

 

البته حق داری اینجور فکر کنی خیلی سخت بوده برات، ولی حق نداری این فکرها را برای خودت نگه داری

دورش بینداز

باور کن که همیشه "وجودِ من" تویی

باور کن که هیچ وقت یه عاشق عشقش رو تنبیه نمی کنه

من خودزنی کردم، البته به تو هم آسیب زدم

هنوز هم خودزنی می کنم ابته ولی دوست ندارم بهت آسیب بزنم

امشب آسمان زیباترین رنگش رو توی دنیای من و تو پاشید و زمین زیباترین فرشش رو زیر پای من و تو انداخت

امشب زیبا بود، تو بودی و من

الان که دارم تایپ می کنم ایشالله تو توی یه خواب عمیق فرو رفتی و سردردت خوب شده

دوستت دارم خواهر گُلَم

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۹ ، ۰۲:۵۸
رضا آباد
۰۸
دی ۹۹

 

نیومدی، چون دلیلی نداشتی بیایی

نیومدی، چون دلتنگ نشدی

نگو شرایطش رو نداشتی، چون هیشکی شرایطِ هیچی رو نداره، همه شرایطی رو که می خوان با زحمت فراهم می کنند

پس نیومدی چون شرایط رو فراهم نکردی

نیومدی و ثابت کردی من راست می گم

راست می گم که اگر من نباشم دو تا دیگه هستند که جای من اند، بی چون و چرا

اونا از تو اند هم خونت اند

راست می گم که تو عوض شدی

تو کی می شده که یه ماه یه ماه به من سر نزنی

راست می گم که جای منو گرفتند برات

من که یه طرفه ام فقط می تونم منتظر بمونم

مثل یکی که توی زندونه و فقط می تونه برای ملاقات منتظر بمونه

نیومدی چون نخواستی بیایی

دو تا چیز خوب داشتم که دلم بهشون گرم بود

هر دو تا شو ازم گرفتی

اول خودت رو ازم گرفتی

بعدش خودم رو از من گرفتی

هنوز دلم نشکسته از دستت

وای به حالت، اون روز که دلمو بشکنی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۹ ، ۰۰:۴۰
رضا آباد
۰۵
دی ۹۹

امروز عصر اگر بادیگاردها نگن یا تو بیا یا ما میاییم

می تونی بیایی

گفتم که بدونی شرایطش هست، تو دلتنگ نشدی

الهی هیچ وقت دلتنگ نشی

امروز فکرش می کردم که من واقعاً بهت نیاز داشتم

برای ادامه ی راه

شایدم یه نیاز کاذب بود ولی داشت جواب می داد

فکر کنم همه چی تموم شده

با این غیبت طولانی تو

آخرین جمله ت این بود:

"خداحافظ بهترین برادر دنیا"

فکر کنم معنیش این بود که تموم شده همه چی

"بهترین برادر دنیا" یادت به خیر، تموم شدی برام

مثل وقتی که یه چیزی یا یه کسی تموم شده برات و بهش می گی خداحافظ...

اینجور خداحافظی کردی

آخه تعجبم به "نخیرم"  "نخیرم" هاته، یاد میاد؟

دلم قرص بود

داشتی حرفهام رو انکار می کردی:

نخیرم

نخیرم

ولی رفتارت همیشه حرفهای منو تایید کردند

به عمل کار برآید به سُخَندانی نیست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۹ ، ۱۷:۲۵
رضا آباد
۰۴
دی ۹۹

 

نه اون مدلی که دلم هواتو بکنه

نه

دلتنگِ اون روزام

به اون معنا دلتنگ هم نه که بقیه می گن

می گم ای کاش اون شکوه از بین نمی رفت

عشق اِکسیرِ نیرو بخشه

اون قدر دلم پر از امید بود و قلبم قوی بود و پر از انرژی بودم که اگر بهم می گفتند به عشق فلانی و به خاطر فلانی باید از شهرتون تا (عَراق) با پای برهنه پیاده طی کنی، می کردم

شعرهایی که می گفتم گویای حالِ اون روزام هستند

کاش تموم نمی شد

به همه ی زندگیم انرژی و نیرو می داد

شعرام فراموش شدند و کسی احوالشون رو نپرسید

فقط ادّعا

اون انرژی رفت

ته مونده ی چیزایی هم که مونده کم کم داره از بین می ره و کسی نیست بفهمه

نه، بد گفتم

کسی نیست براش مهم باشه

امروز صبح می تونی بیایی

دارم می شمارم برات غیبت هات رو

من که می شمارم

ولی تو نیا

وقتی بیایی نمی تونی جمعش کنی؛ هم بد میایی، هم دیر

هیچ وقت نیا

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۹ ، ۰۸:۳۷
رضا آباد
۰۲
دی ۹۹

.

دیروز صبح نیومدی

امروز عصر هم نیومدی

تا الان می گفتم:

(آره درسته، حدسم درست بود، منتظر بود من بگم خداحافظ تا بره)

الان می گم:

(اینکه می گفت هر وقت دلم تنگ شد و شرایطش رو داشتم میام...الان یه هفته گذشته دلش تنگ نشده یا شرایطش رو نداشته؟)

بیخیال

ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی

اونی که همه ی داراییش یه قلبه و اونو داده بود به من و ادعاش هم زیاده، یه هفته پیش توی ناراحتی با من خداحافظی کرد و جالبه که وقتی برگرده هیچی یادش نمونده...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۹ ، ۱۸:۵۸
رضا آباد