وقتی دو نفر عاشق و معشوق هم می شن، دنیاشون خیلی زیبا می شه
همه چیز رو زیبا می بینند
چرا؟
چون خودشون خالق بزرگترین زیبایی هستی شده اند:
عشق
عشق رنگ و بویی خارق العاده به همه چیز داده
هیچ چیز زشت نیست، همه چیز زیباست
حتی ویژگی هایی که طرف مقابلشون داره و بقیه اون ویژگی ها رو زشت می بینندهمه چیز زیباست
زشتی ها هم زیبا دیده می شن
عاشق و معشوق هر لحظه جاشون رو عوض می کنند
عاشق در آنِ واحد معشوق هم هست
هم می پرستند و هم پرستیده می شوند
تا اینکه...
ای داد
آره
تا اینکه یکی دلِ اون یکی رو بشکنه
خب، تلخی پیش میاد
زشتی خودش رو نمایان می کنه
از اینجا به بعد دیگه کار سخت میشه
دیگه نمیشه به راحتی بپرستی و پرستیده بشی
عشقِ بی قید و شرط رنگ می بازه
خب میشه جبران کرد
نه نمیشه
چیزی جبران نمیشه
خدا نکنه دل بشکنه
تمام
خدا خودش مظهرِ عشقه و عاشق بنده هاشه
کی عاشق تر از خدا
وقتی گناه می کنیم داریم دل خدا رو می شکنیم
حالا یه چیز جالب
خدا یه جمله داره:
"التائبُ من الذنبِ کمن لا ذنب له"
"کسی که توبه کنه، انگار گناه نکرده"
ای بابا
چه جالب،
چرا اون وقت؟
ببین عزیزم
پارچه ی تترانِ سفید، خودش خود به خود لکه میشه، چه برسه به اینکه روغن سوخته ی موتور هم بریزه روش
دیگه هیچ سفید کننده ای سفیدش نمی کنه
یا لااقل پو پو میشه
ولی خدا داره یه چیر دیگه میگه
میگه:
اگر توبه کنه، انگار گناه نکرده، عین قبل عاشقش می شم
این به خاطر اینه که عشق خدا به بنده ش یه عشق واقعیه
عاشق اگر واقعاً عاشق باشه حتی پای عذرخواهیِ معشوقش صبر نمی کنه
اصلاً دلی که خرابِ معشوقه دیگه رمقی برای شکستن نداره که
اگر هم بگه شکستم،
داره ناز می کنه ببینه معشوقش چه واکنشی داره همین
عشق واقعی اینجوره