خواهر یعنی عشق، عشق یعنی خواهر

برای خواهرم مریم، همه ی وجودم نثار خوبی و پاکی و صفا و مهربانی ات،

خواهر یعنی عشق، عشق یعنی خواهر

برای خواهرم مریم، همه ی وجودم نثار خوبی و پاکی و صفا و مهربانی ات،

خواهر یعنی عشق، عشق یعنی خواهر

خواهر (خواهَر) از ریشه «خواه» است یعنی آنکه خواهان خانواده و آسایش آن است. خواه + ــَر یا ــار در اوستا خواهر به صورت خْـوَنــگْـهَر آمده است.


بَرادر نیز در اصل بَرا + در است. یعنی کسی که برای ما کار انجام می دهد. یعنی کار انجام دهنده برای ما و برای آسایش ما.


خواهر جونم، تو شکوه باورِ هر لحظه ی منی، از این که هستی جاودانه گونه ازت ممنونم
خواهرِ عزیزم، تو بهترین خواهر دنیایی، تو ماه زمینی زندگانی ام و بزرگترین هدیه ی خدایی

خواهَر=خواه (مصدر خواستن) + پسوندِ "اَر" (نسبت،وابستگی و...) فارسی اَوِستایی!
آن که خواهان خانه و خانواده است،خاطر خواه و خواستار خانواده،مَدَدکار و یاریگر خانه و خانواده

آخرین مطالب

۶ مطلب در بهمن ۱۳۹۸ ثبت شده است

۱۸
بهمن ۹۸

 

5-5=0

ام البنین

مسلم بن عقیل

مزّه

صدر اعظم خانم مرکل

الله اکبر

پیامبر اکرم

آخری

 

ینی همه شون

از صدرشون تا ذیلشون روانی اند

باورت بشه

این یکی آخری که تیشه رو زده بیخ ریشه

بقیه هم یه جورایی روانی اند

من و تو هم اگر همو نداشتیم یا روانی می شدیم تا دق می کردیم یا یه اتفاق دیگه می افتاد از جنس همونی که انگار برای یکیشون می خواد بیفته

 

یادمه 86 اولی توی جشن پنجمی توی راه پله یه حرفی به ام البنین زد و حالش رو گرفت، جوری که بعد ها گفته بود می خواستم برم جوهر نمک بخورم و تمام

توی جشن، خدایا

توی شادی هاشون هم، باهم کُنتاکت دارند

نه تنها بقیه، به خودشون هم رحم نمی کنند

بقیه منظورم ماهاست ها، ماها که سَهل ایم اون قدر توانایی شون توی نابود کردن روحیه ی طرف مقابل زیاده که دودشون توی چشم خودشون هم می ره

فقط ناراحتِ میراثِ مشترکمون ام، بارمانده هامون چقدر به ما می رن چقدر به اونا

 

دیشب توی عاشقانه هام از سر بدشانسی حالم خوب شد و پر شدم از انرژی

از سر بد شانسیم ها

بد شانسی آوردم اینقدر حالم خوب شد که بنا کردم حرفهای قشنگ زدم

تو فلانی

تو بهمانی

تو همه ی قلب منی

احساسم اینه که تو رو خیلی می خوام

تو باعث آرامشمی

....

اوووووه

تجربه نشون داده که هر وقت همه چی خوب میشه، طرف مقابل استعدادش توی خراب کردن همه چیز شکوفا می شه و می زنه همه چی رو از اولش هم خراب تر می کنه

همین هم شد

اینقدر موج منفی می فرستاد که داشت همه رو مثل خودش روانی می کرد

قضیه رو که جویا شدم، کاشف به عمل اومد که ایشون حالشون بده (مثل من که قبلا حالم بوده، یه جورایی مقابله به مثل)

چون چند ماهه از زندگی خسته شدند (از یکنواختیش) و این تحفه ی ناخواسته هم که خیلی روی اعصابه، در نتیجه ایشون حالشون بده و ما باید ایشون رو درک کنیم و رعایت کنیم

 

سوژه برام تکراریه

یه بار دیگه اینقدر حالم خوب شد که گفتم "من با تو هیچی کم ندارم"

ینی دو دقیقه نشد، یه جوری جلوی کوچکترها هرچی لایق خودش بود رو بارِ من کرد که بیا و ببین

فقط همینو بگم که توی ماشین تا سرِ کارم فقط اشک ریختم و دلم به حال خودم سوخت که دل به چی و کی خوش کردم.

نمی گم عشق، اگر حرمت منو رو هم در نظر می گرفت جلوی کوچکترها نه تنها متلک نمی گفت که روی حرف من هم حرف نمی زد، و اگر یه کم زرنگ تر بود می تونست پنهان از دید کوچکترها حرف خودش رو به من القا کنه

افسوس که این جماعت فقط توی استفاده نکردن از مغز و قلبشون زرنگ اند

 

به اینا عشق و عاشقی نیومده عزیزم

فقط زندگیتو بکن

لااقل مراعات حال خوبِ کسی رو نمی کنند

جالبه، اینقدر استادانه انرژی همه رو دشارژ می کنند که انگار دوره دیدند

روانی اند

همه شون روانی اند

حق داری خونه ی سالار کمتر می ری و یه جوری می پیچونی

من چی بگم که وقتی اومدم اونجا اول تا آخرش باید همه چی و همه کس رو تحمل کنم و ببینم و گاهی بخندم و گاهی به حال خودم گریه کنم

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۸ ، ۱۱:۰۴
رضا آباد
۱۳
بهمن ۹۸

 

آبجی کوچیکه سلام

راستی وقتی می خونی جواب سلام منو بده

درسته نیستم و نمی دونم تو کِی و کجا داری منو می خونی

ولی شک نکن می رسه بهم

سلامی که تو برای من بفرستی رو توی پیچ و تاب ذهن و روحم حس می کنم

...

...

آبّاریکلا، سلام به روی ماهت همه چیزم، امیدم، مریمم، آرزوم

 

امشب داشتم به این فکر می کردم که...

به این فکر می کردم که 

عجب عشقی بود

عجب غَلَیانی داشت

چه آشوب هایی که به پا نمی کرد

و چه طوفان هایی که به راه نمی انداخت؛

مثلاً توی کورانِ غربت و بی کسی پیش بردنِ چند تا پروژه ی سخت اون هم "هم زمان":

= شغلت و محل کارت کیلومتر ها ازت دور باشه و هر هفته بخوای چند صد کیلومتر خودت رانندگی کنی

= همسرت درس بخونه و ساکن خوابگاه باشه و تو با یه بچه زندگی رو اداره کنی

= هم زمان بارداری ویار و تولد بچه ی بعدی و پایان نامه و دغدغه ی مشروطی و شب های امتحان و غیبت سه روز در هفته ات به خاطری دوری محلِ کارت و ...

منبعِ تغذیه ی همه ی اینا عشق بود

عشق بود که انرژیِ مورد نیاز برای همه ی اینا رو تامین می کرد

عشق

چیزی که فقط یه سایه ازش مونده و بس 

راستش،؛،

می خوام بگم...

از خودم می پرسم چرا اون عشقه مُرد

چرا دیگه نیست؟

جوابش رو نه می دونم و نه دوست دارم بدونم

فقط یه چیز

مواظب باش باورهای طرف مقابلت رو خراب نکنی

این خیلی بده

اومدم بگم توی اون سالها فقط دهنده بودم و چیزی گیر خودم نمی اومد جز اینکه شاهد سبز شدنِ اطرافیانم بودم

دیدم مشکل این نبوده

حاضرم دوباره هم دهنده ی محض باشم

مشکل یه جا دیگه هست؛

وقتی دیگه باور نداشته باشی که خودت رو داری هزینه می کنی برای چیزی که ارزشش رو داشته باشه

فکر نکنی دارم یه طرفه به قاضی می رم ها، نه

من هم زدم باورهای طرف مقابلم رو نابود کردم

یکی بود که منو باور داشت

باور داشت که همه ی دین و دنیا و آخرتم و همه ی قلب و روح و ذهنم اونه

باور داشت که عشق من نه ادامه تحصیله نه زیباییه نه لذته نه ثروته نه... 

باور داشت که عشق من فقط خودِ اونه و بس

دیگه اون باور وجود نداره

 

خدا نگذره ازش

زد باورهای منو پکوند و من هم مثل همیشه مقابله به مثل کردم

کاری که دیگه نمی کنم

دیگه زشتی رو با زشتی جواب نمی دم

مثل قدیما که هم می سوختم و هم مجبور بودم عذرخواهی کنم که چرا سوزوندم

دیگه نه

سکوت

هم سکوت زبانی و هم سکوت عملی

شرمندگیش باشه برای اونی که اول زشتی رو شروع کرده

 

 

مواظب باش باورهای طرفِ مقابلت رو خراب نکنی

باورهاش در مورد تو

مواظب باش

 

ولی خودمونیم

به قول یکی از دوستام 

"خوش به حال قدیما"

عجب روزایی بود

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۸ ، ۲۳:۴۴
رضا آباد
۱۲
بهمن ۹۸

 

سلام

گُلَکَم، خواهرَکَم، سلام

خوبی؟

الان، وسط این نیمه شب

این گوشه ی دنیای خدا، منم و تنهایی و چند تا تصویر از چهره ی ماه تو، و قلبی که لبریزه از وجود تو

اون گوشه ی دنیا که تو هستی، با کی هستی؟

منم اونجا هستم؟ در حدی که به یادم باشی؟

 

بماند

 

امروز یه چیزی فکرم رو مشغول کرده بود؛

اگر 88 من جای خواهرت رفته بودم تو الان حالِ بهتری داشتی

هر چی باشه برای یه زن خواهر بهتر از برادره

اگر خواهرت به جای من بود تو راحت تر می تونستی تنهایی ها و دردِ دلهات رو باهاش تقسیم کنی

با تمام وجود گفتم ای کاش 88 من پیش مرگ خواهرش می شدم تا الان او به جای من خواهرش رو داشت

توی رویاهام و افکار و خیالاتم سالهای پیش میام و وارد زندگی اون میشم

و نمی گذارم کارش به اینجا بکشه که بخواد زندگی شو از دست بده،

بالاخره راهی باید می بود که کارش به اینجا نکشه

شاید من اون راه رو پیدا می کردم

 

رویا و خیاله دیگه

همه جا می ره

همه کاری می کنه

 

ولی خودمونیم

کاش به جای من اونو داشتی

کاش

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۸ ، ۰۲:۰۵
رضا آباد
۱۰
بهمن ۹۸

 

صدای تو، موهای تو، چشمانِ تو، لبانِ تو... عشقای من

صدای من، موهای من، چشمانِ من، لبانِ من... فدای تو

 

مریم خواهرم

مریم جانم

دوستت دارم، می خواهمت، می خوانمت...

نه

این ها آرامم نمی کند

این واژگانِ ساده و ناتوان نمی توانند احساسم را ترجمه کنند

حتی عشق هم واژه ی ناچیزیست در مقابل عمق احساسی که در قلب من موج می زند

"پرستش"

پرستش و ستایشی که با تمام وجودم به آن اقرار کنم، شاید بتواند احساسم را نسبت به خواهرم توصیف کند

 

این پرستش در مسیر پرستش خداست نه هم ارز و هم عرض با اون

 

به خیالت این احساس عمیق و دیوانه وار، دلتنگی نمی آورد؟

به خیالت خواب و خوراک و آرامش را از آدم نمی گیرد؟

چرا می گیرد

جوری که مدام آرزو می کنم کاش نزدیکم بودی

ولی ایمان دارم که اگر هم خانه ی من هم بودی، باز این نفس سرکش آرام و قرار نداشت و مِیلش به تو سیراب نمی شد

 

این درد فراق ابدیست و باید با آن ساخت

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۸ ، ۱۴:۱۲
رضا آباد
۱۰
بهمن ۹۸

 

بدون شرح؛

 

sharh

 

راست میگه

مریم رو میگم

راست گفته

وقتی دنیای دَنی و دنیای دون، اشک های مرواریدگونه ی مریمِ من را از گونه ی سرخ فام و زیبایش سرازیر کرد، فقط و فقط قلبِ مادرش هست که می لرزد

 

البته به غیر از مامانِ دختردوستِ مریم یکی دیگه هم هست

که اگر آب در دلِ نازکِ مریم تکان بخورد؛ دلش می ترکد

اگر اشک مریم در آید؛ جان از بدن او بیرون خواهد آمد

یکی هست که دین و دنیا و شادی و غمش مریم است

 

ولی چرا خواهرِ عزیز تر از جانِ من، یادش به این یک نفر نبود؟؟؟؟!!!!

 

یادش بود

خواهر نازنین من هیچ وقت از یادش نمی رود که یک نفر ادعا کرده بیشتر از مادرش دوستش دارد

 

پس چرا مریم اینجوری گفت؟

خواهرِ گُلِ من می داند که اگر دنیا اشک خواهرِ من را در آوَرَد؛

نه چشمی برایم مانده که او را همراهی کنم

نه دستی که دارم که به خواهرم برسد و یاریش کنم

نه دلی مانده که بخواهد آب در دلم تکان بخورد یا نخورد

 

اگر دنیا اشک خواهرم را در آوَرَد،

من بی خاصیت ترینم

من بی عرضه ترینم

خوش به حال کسی که چشمش تو را می بیند، دستش تو را لمس می کند و مشاعرش صدای زیبای تو را می شنود و بویت را استشمام می کند

شاید مدال افتخارِ فدایِ تو شدن نصیب او گردد و قلب و روح تو را الی ابد تسخیر کند

هرچه خدا بخواهد همان می شود

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۸ ، ۱۳:۵۴
رضا آباد
۰۶
بهمن ۹۸

 

15 روزه که نیستی

15 روز

هر روز و هر ساعت، دقایقم را به انتظار تو نشستم

می دانم باور نمی کنی و تصورت اینه که دارم حرفهای قشنگ و عاشقانه می زنم

 

گفته بودم بهت که یه ارتباط یه طرفه از تو به من همیشه وجود داره

همیشه

می تونستی هر از گاهی پیامی بفرستی "حتی یک طرفه" و مثلا از من بخواهی که جواب ندهم

این جوری حال من هم خوب می شد

مثل حال تو که البته همیشه خوبه خدا را شکر

 

اون ارتباط

همیشه برقراره

البته تا روزی که من زنده باشم

یادم کن، نه توی دلت

جوری یادم کن که من بفهمم به یادمی

 

آدمها تا هستند کسی بودنشون رو حس نمی کنه

وقتی قرار شد که نباشند تازه نبودنشون حس میشه

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۸ ، ۱۹:۵۷
رضا آباد