.........((خواب مشو))...............
نشود فاش کسی انچه میان من و توست
تا اشارت نظر نامه رسان من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست
گو بهار دل و جانش و خزان باش،ار نه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
گفتگویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل
هر کجا نامه ی عشق است نشان من وتوست
سایه (مرضی) زآتشکدۀ ماست فروغ مه و مهر
وه از این اتش روشن که به جان من و توست.
هوشنگ ابتهاج (ه.ا.سایه)
آبجی مریمِ من،
ذهنم، اگر در تکاپوی تو باشد، قلبم آرام می گیرد
قلبم، اگر مملو از عشق تو باشد، جانم با تو یکی خواهد شد
جانم، اگر فداییِ تو
شود، جهانم روشن می شود
جهانم اگر تو باشی، ذهنم زیبایی را خواهد دید
خواهرِ گلم،
خاطرت را اگر نخواهم، خاطرم آسوده نیست
دردت اگر به جانم نیفتد، جانم از درد رهایی نمی یابد
آبجیِ مهربانم،
اندیشه ام اگر درگیرِ تو نباشد، فکرم آزاد نمی شود
فکرم اگر مشغولت نباشد، خیالم راحت نمی شود
خیالم اگر آغشته به تو نباشد، اندیشه ام زلال نمی شود
جهانِ من و تو
تا به حال به این فکر کرده بودی؟
که دنیای من و تو چه جوریه؟
دنیای من و تو ویژگی های خودش رو داره
هر چیزی به دنیای ما وصل بشه کامل میشه
هر
کسی به دنیای ما وارد بشه، دلش آباد می شه
توی جهان من و تو عشقه که حکومت میکنه
همه سربازِ عشقند و سرشون برای عشق می بازه
جهان من و تو آکنده از عشقه
عشق به خانواده
عشق به پاکی و نیکی
عشق به خود
عشق به زندگی
عشق،
عشق به همه ی زیبایی ها
جهان من و تو چیزی رو ویران نمی کنه
توی جهان من و تو چیزی خراب نمیشه
جهان من و تو زاینده ی راستی و سادگی و مهر و دوستیه
هر چیزی و هر کسی وارد دنیای من و تو بشه به عشق، پاکی و مانایی می رسه
دلیلِ این همه زیبایی هم عشقیه که تو قلب ما دو تاست
ما دو تا که پیمان خواهربرادری مون رو فرشته ها توی آسمونا جشن گرفتند
آبجی مریم، جهان کوچکم از تو زیباست
دردِ من شناختن است
شناختمت و خواهانت شدم
تو برایم خواستنی شدی، همان سان که همه ی خوبی ها خواستنی هستند
جویای تو بودم و یافتمت
مسیری دشوار و پرفراز و نشیبی را پیمودم تا به تو رسیدم
اینک می خواهمت،
چون خوبی و پاکی خواستنی است
خواهرِ خواستنی ام،
در به دری چون من به غیر از وجودی چون تو به انتهای راهِ راستی نخواهد رسید
خدایای مهربانم،
عشق و شوری که به این بنده ی حقیرت ارزانی
داشته ای را نگاهبان باش
آمین
شاید بشه در مورد بودنِ خدا بحث کرد ولی حرف زدن در موردِ چگونه بودنِ خدا شاید ناممکن باشه
خدا خودش توی یه حدیث قدسی فرموده: "من گنجی نهان بودم، پس خلق کردم تا شناخته شوم"
خدا رو یه جورایی می تونیم یه گنجِ نامنتاهی و بی انتها بدونیم
گنجی از خوبی ها
مثل پاکی، بخشش، انتقام(از دشمان و ظالمان)، گذشت، بزرگی، عظمت ...
هزار نمونه از دارایی های این گنجِ بی انتها رو توی دعای جوشن کبیر می خونیم
گنج چون دست نیافتنیه، گنج نامیده می شه وگرنه بهش نمی گفتند گنج، مثلا اسمش رو می گذاشتند معدن
خدا یه گنجه، یه گنج دست نیافتنی و بی انتها
البته گنج زیاد داریم ولی فقط گنج الهی بی منتهاست
گنج!
مثل تو، خواهرِ عزیز تر از جانم
تو برای من یه گنج هستی
یه گنج دست نیافتنی
گنجی از مفاهیم و حقایق بی نظیر، مثل پاکی، مثل عشق، مثل وفاداری، مثل محبت، مثل صمیمیت، مثل گذشت و مثل خیلی چیزای دیگه...
ممکنه تو برای بقیه یه زن باشی، یه همسرِ مهربون، یه مادر فداکار، یه دختر خوب و دوستداشتنی، یه خواهر دلسوز....
ولی برای من یه گنجی
یه گنج دست نیافتنی و ناپیدا که اندیشه و قلب من همیشه درگیرشه و سعی می کنم اونو کشف کنم،
با شناختنِ گنج درونت بهتر می شناسمت و بیشتر می خواهمت، خواستنِ پاکی و پاک کنندگی، راستی و صداقت، خواستنِ تو که بهترینی...
آرزو می کنم گنجِ وجودت پر بشه از زیبایی های حقیقیِ مادی و معنوی خواهرِ گلابتونم