خواهر یعنی عشق، عشق یعنی خواهر

برای خواهرم مریم، همه ی وجودم نثار خوبی و پاکی و صفا و مهربانی ات،

خواهر یعنی عشق، عشق یعنی خواهر

برای خواهرم مریم، همه ی وجودم نثار خوبی و پاکی و صفا و مهربانی ات،

خواهر یعنی عشق، عشق یعنی خواهر

خواهر (خواهَر) از ریشه «خواه» است یعنی آنکه خواهان خانواده و آسایش آن است. خواه + ــَر یا ــار در اوستا خواهر به صورت خْـوَنــگْـهَر آمده است.


بَرادر نیز در اصل بَرا + در است. یعنی کسی که برای ما کار انجام می دهد. یعنی کار انجام دهنده برای ما و برای آسایش ما.


خواهر جونم، تو شکوه باورِ هر لحظه ی منی، از این که هستی جاودانه گونه ازت ممنونم
خواهرِ عزیزم، تو بهترین خواهر دنیایی، تو ماه زمینی زندگانی ام و بزرگترین هدیه ی خدایی

خواهَر=خواه (مصدر خواستن) + پسوندِ "اَر" (نسبت،وابستگی و...) فارسی اَوِستایی!
آن که خواهان خانه و خانواده است،خاطر خواه و خواستار خانواده،مَدَدکار و یاریگر خانه و خانواده

آخرین مطالب

۶ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

۲۲
دی ۹۸

 

راستش این وبلاگ حرفهای منه برای خواهرم

و خواهرِ من خیلی هم سیاسی نیست

ولی تصمیم گرفتم برای خواهرم و بقیه ی اونایی که منو می خونند

چند کلمه ای از اوضاعِ سردرگمِ این روزا بگم:

 

الف) همه چی خیلی مشکوک به نظر میاد:

    1) ترامپ میگه 52 نقطه رو می زنه
    2) به سپاه خبر می دن موشک های کروزِ آمریکا وارد ایران شده

    3) توی تهران یه هواپیمای مسافری به جای موشک کروز ردیابی و منهدم میشه

    4) ترامپ چند ساعت بعد واکنش نشون میده: همه چی خوبه و تحت کنترله

    5) انگار آمریکا جوری ضربه زده که نفهمی از کجا خوردی

    6) مگه یادمون رفته وقتی پالایشگاه نفت عربستان آتش گرفت

         همه گفتند این کار ایرانه ولی نمیشه ثابت کرد

         حتی خانم مرکل هم گفت: 

                       همه می دونیم کار ایرانه ولی نمیشه ثابت کرد

    7) با شیطان بزرگ در افتادن کار آسونی نیست

         با زورِ خودت تو رو ضربه ی فنی می کنه

         با آمریکا جنگیدن گاو نر می خواهد و مرد کهن

 

ب) سپاه بعد از چهل سال خدمت این جوری باید آبروش بره

و پیش مردمش روسیاه بشه

و مردمش بگن ما سپاهِ "هم وطن کُش" رو نمی خواهیم

    1) سپاه هم تقصیرِ خودشه

      نکبت کارهاش دامنش رو گرفت

      لقمه ی شبهه ناک شاخ و دم نداره

      یک سوال:

      اگر کار عمرانی برای یک ارگان نظامی خوبه

      اگر وارد بخش خصوصیِ صنعت شدنِ یک ارگان نظامی خوبه

      پس چرا ارتش وارد نشد؟؟؟؟؟؟

      مگه شرکت های عمرانی کم هستند که باید سپاه پل و جاده بزنه؟

       برنده شدنِ بی درد سر توی مناقصه ها و زمین خوردنِ بخش خصوصی کشور

      خنده داره؛ شایعه شد که ایران خودرو رو بدید سپاه تا سر و سامون بگیره

     باید درِ خونه ی اقتصادِ این مملکت رو گِل گرفت

     لقمه ی شبهه ناک هم تقاص داره هم نکبت میاره

     2) ولی نباید ناامید بود

         سپاه از چشم مردم نمی افته

         خونِ سلیمانی ها سپاه رو حفظ می کنه   

         خون سلیمانی خیرِ و برکت میاره 

         خون سلیمانی نکبت ها رو پاک می کنه 

         نصرت و پیروزی از آن حق جویان و مستضعفینِ عالمه

          

من سپاه پاسداران رو دوست دارم

من پاسداران وطن رو دوست دارم

پاینده باشی پاسدار

هستیِ من فدای سلیمانی هایت

 

امیدوارم خواهرِ عزیزم هم حرفهام رو بخونه و به آینده امیدوار باشه

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۸ ، ۰۱:۰۳
رضا آباد
۱۲
دی ۹۸

 

خواهر زیبارویم سلام

شب و روزت به خیر

 

 

...... ولش کن

می خواستم چند تا جمله برات بنویسم

حیفم اومد

بهتره که خودم بهت بگم نه اینکه در نبودنِ من بخونیش

 

یه بار که دیدمت بهت خواهم گفت

اینجا حیفه

بگذار وقتی برات می گم صدای نفست رو بشنوم

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۸ ، ۲۰:۰۰
رضا آباد
۱۱
دی ۹۸

 

آبجیِ قشنگِ خودم سلام

 

یه چیزی رو باید بگم؛

 

دو نفر که قصد دارند با هم ازدواج کنند،

باید ویژگی های جسمی و روحیِ طرف مقابل رو بررسی کنند

ببینند از نظر روحی و جسمی چقدر با هم وجه اشتراک دارند

روحی، جسمی، فکری، اعتقادی، ...

 

قاعدتاً اگر وجه اشتراک زیاد باشه به ازدواج ختم میشه

 

بعد از ازدواج هر اختلافی کشف شد؛

باید دو طرف سعی کند اون اختلاف رو به سازگاری تبدیل کنند:

هم زیستی، سازگاری، فداکاری، گذشت، تحمل (از روی عشق)، هماهنگی، ...

 

تا اینجای کار همه چی طبیعی و منطقی به نظر میاد

روالِ عادی همونه که گفتم

 

ولی بعضی وقت ها یه مشکل پیش میاد،

فارغ از اینکه دو نفر چقدر وجه اشتراک دارند، متاسفانه پس از زدواج به جای اینکه به دامنه ی اشتراک ها اضافه بشه و از محدوده ی اختلاف ها کم بشه،

می بینی که این دو نفر مدام دارند از هم فاصله می گیرند

 

حالا به نظرت چرا؟

 

یه دلیلش می تونه این باشه که دنیای این دو نفر با هم فرق داره

 

مثلاً زن توی فازِ شعر و شاعری و عشق و عاطفه و مهر و این هاست

ولی مرد از این قرتی بازیا خوشش نمیاد و دوست داره زنش به جای این که بشینه و شعر بگه بیشتر به زندگیش برسه و یا بره سرِ کار و پول در بیاره یا ...

 

یا مثلاً دنیای مرد پر شده از سودای مهاجرت ولی زن عشق خاک و میهن داره

ناگهان وقتی شرایط مهاجرت برای مرد پیش بیاد حاضره قید زنش رو بزنه و حتی شده تنهایی مهاجرت کنه

 

زن و مرد حواسشون نیست

یهو می بینند بعد از چند سال اینقدر از هم فاصله گرفتند که انگاری با هم غریبه اند

مَحرمِ تن و بدن هم هستند ولی برای روح و روانِ طرف مقابل نامحرم اند 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۸ ، ۱۵:۰۹
رضا آباد
۰۹
دی ۹۸

 

این روزا همه دنبالِ حالِ خوبند

همه دنبالِ این اند که بفهمند چی حالشون رو خوب می کنه

من هم یکی مثل بقیه

دنبالِ یه حال خوبِ مدام ام

 

به دنبالِ شرابی هستم که مستیِ اون دائمی باشه

البته برای یافتنِ اون شُربِ مدام خیلی نباید خودم رو به زحمت بیندازم

 

لطافتِ چادرت وقتی بین دست ها و چشم هام قرار میگیره

عطر مجهولی که با حضورت در هوای اطرافم استشمام می کنم

طعمِ یه لیوان آب که تو ساقیِ اون باشی

تصویر واقعی و زنده از شمایل دلربای تو روبروی خودم "چهره به چهره"

صدای بی نظیری که از حنجره ی طلاییِ تو می پیچه توی مغزم

 

اینا مستیِ جاویدانِ من اند

اینا برای من یعنی حیات

یعنی نَفَس

یعنی زندگی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۸ ، ۱۴:۵۵
رضا آباد
۰۹
دی ۹۸

 

خواهرِ نازدانه ام سلام

 

قراره یه کوچولو از حضرت یحیی ع برات حرف بزنم؛

 

خداوند مهربان یحیی را در کهنسالی به زکریا عطا فرمود

یحیی کوچولو مثل دیگر هم سن و سالانش نبود

به طرز عجیبی سودای جهانی زیباتر در سر داشت؛ 

زمینی متفاوت از زادگاهش و آسمانی آبی تر از اونی که دیده بود

یحیی شیفته ی بهشتی شده بود که زکریا (پدرش) از آن سخن می گفت

و در عین حال کابوسِ یحیی ی نوجوان جهنمی بود که او را از بهشتش دور می کرد

 

شاید باور کردنش سخت باشه

ولی آنقدر یحییِ کم سن و سالِ داستانِ ما از شوق بهشت و کابوس جهنم اشک ریخت که گونه هایش آسیب دید و روی گونه هایش نمد می گذاشتند

 

زکریای پدر دست از توصیف دنیای واپسین شست و دیگر از بهشت و جهنم حرفی نمی زد و به بقیه هم تاکید می کرد جایی که یحیی حضور دارد از بهشت و جهنم حرفی به میان نیاید تا داغِ یحیی تازه نشود

 

"داغ" اینچنین است خواهرِ گُلَم؛

تو خودت عزیز از دست داده ای

می فهمی چه می گویم

شاید بیشتر من هم بفهمی

داغِ نداشته ها و از دست داده ها همیشه سنگین اند

ولی ذهنِ آدمی به کمک ابزارِ "گذشتِ زمان" ذاغ را سبک می کند

"ذهن" نمی گذارد که قلب بترکد

ولی

امان از وقتی که به کسی یادآوری کنی که "چیزی" را ندارد

و "چیزی" مالِ او نیست

دیگر از دست ذهن هم کاری ساخته نیست 

وقتی داغ تازه شد

امان از کَف می رود

اراده از بین می رود

احساس می میرد

اشک بی امان می بارد

 

آخرش چه خواهد نمی دانم

 

خدا می داند و بس

 

امروز به خودم می گفتم کاش می شد ده سال دیگر را دید

دوباره ترسیدم و به خودم گفتم اگر کانالِ زمان باز شود و بتوانم به آینده سفر کنم و بر گردم

هرگز این کار را نخواهم کرد

 

بگذار آینده دیر تر رخ بدهد

 

فقط دعا کن آینده ارزشِ دیدن داشته باشد ... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۸ ، ۱۴:۳۶
رضا آباد
۰۸
دی ۹۸


سلام

شاید نمی دونستی که نباید هر حرفی رو جلوی یه دلشکسته ی جون به لب رسیده بزنی

شاید خبر نداشتی که عاشق حسوده و نمی تونه بعضی حرفها رو بفهمه

وگرنه طوری حرف نمی زدی که یه ویروس بیفته به جون من و ساعت به ساعت حالم بد تر بشه 

 

می دونی داستان از کجاش جالب می شه؟!

از اون جایی که اینقدر تو دیر سر می زنی به این وبلاگ، که وقتی اینا رو می خونی اصلاً یادت نیست و از خودت می پرسی کشکِ چی مشکِ چی

 

بماند

این نیز بگذرد

ما نیز بگذریم

ولی خدا داند و دل من و بلایی که امروز بر سرش اومد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۸ ، ۲۲:۳۶
رضا آباد