۲۵
مهر ۹۷
.........((خواب مشو))...............
هرسحر ، بی خبر از
احوالم
گلِ من ، خیره به
مهتاب مشو....
تاکه با اشکِ من از
خویش رمیدی ، ای دل...
بانگاهی هوس آلوده به
عشق
مست و بی تاب مَشو
من گنه کارترین معجزه
ی عشق توأم
ای صمیمی تر از اندوهِ
گناه
نگریزی تو از این
عاشقِ ناب
نروی سویِ کسی ،
که
خیالش همه مسموم و سیاه است، سیاه
ای که جاری شدی از
عمقِ وجود
همچو مرداب مَشو
رقصِ شبنم به رویِ
پهنه ی گلبرگ ببین
که چه آسوده رَوَد ،
که چه آرام قدم بگذارد
سوی نابودیِ خویش.
تاکه شاداب کند ، چهره
ی ِ گلبرگی را
که فقط جاده ی مرگ است
همه پهنایش
که فقط آیه ی درد است
همه اعضایش
بهرِ شبنم ، که لطیف
است تنِ زیبایش
................زود شاداب مشو.............
((هرسحر بی خبرازاحوالم...گل من خیره به مهتاب مشو))
کاش اینجا بودی
ای که نزدیکتر
ازهرنفسی
چه کسی گفته که تو در
قفسی
بالِ پروازِ منی ،
نغمه ی آوازِ منی
شمع من : من به
اُمیّدِ تو پروانه شدم ، آب مَشو
بخت من خواب مَشو
بخت من خواب مَشو.
۹۷/۰۷/۲۵