یه خانمه
از همه بزرگتره ولی اسمش کوچیکه
خیلی شیّاد و سیاستمداره
البته بی سواده ها
ولی با همه ی بی سوادیش دستِ همه ی روان شناس ها را از پشت بسته
به عروس هاش میگه:
پسر من کار خونه بلد نیست و فقط بلده بخوره و بخوابه از اول اینو بهت گفته باشم
به دامادهاش میگه:
دختر من زنیّتی نداره (زن بودن بلد نیست)
دست پرورده ی خودش اند
هم پسرهاش و هم دخترهاش
نگذاشته پسرهاش مرد بشن و برای زنشون مرد باشند
مرد اگر "مرد" باشه باید نوکرِ زن و بچه ش باشه
ولی این خانم اجازه نداده پسرهاش بفهمند که (زن گلی است برای بوییدن نه جنگاوری برای جنگیدن)
این خانم دوست داره عروس هاش بجنگند
دوست داره عروس هاش به جنگ زندگی و وام و قسط و بدهکاری و خرید و نظم خونه و زندگی بروند و پسرهاش فقط بخورند و لم بدهند و به صورت آنلاین بازی کنند
به همین شکل با دخترهاش هم رفتار کرده و از اونا یه "زن" تربیت نکرده
تا وقتی دخترهاش عروس شدند به دامادهاش بگه:
من دخترهامو به "زن" بودن قبول ندارم
به این ترتیب دامادهاش حساب کار میاد دستشون که زحمت داخل و خارج خونه به گردن خودشونه و نباید انتظاری از زن هاشون داشته باشند
خیلی جالبه؛
پسرهاش کار خونه نمی کنند
و دخترهاش زنِ خونه نیستند
این چه فرهنگِ نحس و کثیفیه
اینا کی اند ماها دچارشون شدیم؟