آبجیِ قشنگِ خودم سلام
یه چیزی رو باید بگم؛
دو نفر که قصد دارند با هم ازدواج کنند،
باید ویژگی های جسمی و روحیِ طرف مقابل رو بررسی کنند
ببینند از نظر روحی و جسمی چقدر با هم وجه اشتراک دارند
روحی، جسمی، فکری، اعتقادی، ...
قاعدتاً اگر وجه اشتراک زیاد باشه به ازدواج ختم میشه
بعد از ازدواج هر اختلافی کشف شد؛
باید دو طرف سعی کند اون اختلاف رو به سازگاری تبدیل کنند:
هم زیستی، سازگاری، فداکاری، گذشت، تحمل (از روی عشق)، هماهنگی، ...
تا اینجای کار همه چی طبیعی و منطقی به نظر میاد
روالِ عادی همونه که گفتم
ولی بعضی وقت ها یه مشکل پیش میاد،
فارغ از اینکه دو نفر چقدر وجه اشتراک دارند، متاسفانه پس از زدواج به جای اینکه به دامنه ی اشتراک ها اضافه بشه و از محدوده ی اختلاف ها کم بشه،
می بینی که این دو نفر مدام دارند از هم فاصله می گیرند
حالا به نظرت چرا؟
یه دلیلش می تونه این باشه که دنیای این دو نفر با هم فرق داره
مثلاً زن توی فازِ شعر و شاعری و عشق و عاطفه و مهر و این هاست
ولی مرد از این قرتی بازیا خوشش نمیاد و دوست داره زنش به جای این که بشینه و شعر بگه بیشتر به زندگیش برسه و یا بره سرِ کار و پول در بیاره یا ...
یا مثلاً دنیای مرد پر شده از سودای مهاجرت ولی زن عشق خاک و میهن داره
ناگهان وقتی شرایط مهاجرت برای مرد پیش بیاد حاضره قید زنش رو بزنه و حتی شده تنهایی مهاجرت کنه
زن و مرد حواسشون نیست
یهو می بینند بعد از چند سال اینقدر از هم فاصله گرفتند که انگاری با هم غریبه اند
مَحرمِ تن و بدن هم هستند ولی برای روح و روانِ طرف مقابل نامحرم اند