۰۵
مرداد ۹۹
نگران شدی
برای خودت گفتی چی شد یهو
به همین خاطر، دیزی و خورد کن و وسایل دیگه رو بهانه کردی و پیام دادی و زنگ زدی
(فلانی تماس گرفته شما جواب ندادید، دلش بند شده)،
خُب کافی بود شماره ی ما رو بهش بدی تماس بگیره دوباره
داشتی آمار می گرفتی ببینی چه خبر شده
جالبش اینجاست که:
وقتی فهمیدی که چطور شده
به خودت گفتی:
خُب اتفاق بدی نیوفتاده خدا را شکر
تونسته مدیریت کنه
اَی خدا، مردشورِ این مدیریت کردنی که تو ازش دم می زنی رو ببرند
اتفاقاً اتفاقِ بدی افتاده
نه برای تو، برای من
اون اتفاق بد اینه:
...
ولش کن، به تو ربطی نداره
تو که یا نمی فهمی و یا خودت رو می زنی به نفهمیدن
ادامه ندم بهتره
۹۹/۰۵/۰۵
چیزی ننوشتی که