۰۴
مرداد ۹۹
اینقدر احمقی
که فکر می کنی بُتِ تو برای من شکسته
نه خانوم خانوما
این طور نیست که فکر می کنی ناخواهری من
اون چیزی که تو صدای شکستنش رو شنیدی دل من بود
بُتِ تو در قلبِ من نشکسته و نخواهد شکست
ولی دلِ من جلوی چشمِ تو شکست و تو خم به ابرویت نیاوردی
و تازه خوشحال هم شدی که:
"خوب شد، تونست مدیریت کنه"
برو خوش باش
نابود کردنِ ذوقی که توی وجودِ یکی کاشتی کم گناهی نیست
گناهت رو بشور ناخواهری ام
هرچند من نمی بخشمت
شایدم تو کاره ای نبودی، نمی دونم
از تو بُگذشتم و بُگذاشتمت با دِگـــــــران
رفتم از کویِ تو لیکن عقب سر، نگـــــران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمــــان و دگران، وای به حال دِگــــران
۹۹/۰۵/۰۴
عالی بود