بهش می گن قناری
خوش صداست
می تونه همدم خوبی باشه
گاهی اوقات حسِّ مزخرفِ تنهایی رو از بین می بره
گونه های مصنوعیِ اونو می تونی بگذاری توی کمد
و هر وقت دوست داشتی بیاری بیرون و کلیدشو بزنی تا برات آواز بخونه
الحق و والانصاف هم نغمه های خوبی رو توی حافظه ی اون ذخیره کردند
احساس می کنی توی جنگلهای گیلان سیر می کنی
خوبیش اینه که هر وقت خواستی می تونی صداش رو در بیاری
نه آبی
نه دونی
نه مراقبتی
بگذارش توی کمد و هر وقت خواستی برو سراغش
ولی این یکی،داستانش یه کم فرق می کنه
اگه بخوای بگذاریش توی کمد و هر وقت دلت خواست بهش سر بزنی
می میره
آب می خواد
دون می خواد
مراقبت می خواد
واقعیه نه ماشینی
می خونه برات ولی قرار نیست به زیباییِ قبلی بخونه
چون هرچی باشه زیباترین صداها رو برای اون قناریِ مکانیکی ذخیره کردند
این می خونه ولی ممکنه گاهی هم بد بخونه
حرص درآر بخونه
مریض میشه، نمی خونه
اووووه
کلی ناز داره برای خودش
اگر این قناری واقعیه رو نگذاری توی کمدِت
و بهش برسی
بهش سر بزنی
هواشو داشته باشی
برات مهم باشه چی دوس داره چی دوس نداره
و نگذاری که بمیره
همدم تنهایی هات
می مونه
طرف بیست ساعته که وقتش آزاده
همّه کاریشو کرده
به همه چی رسیده به جز این پرنده ی زبان بسته
حالا یهو با عجله و سراسیمه میاد در کمدش رو باز می کنه و به پرنده هه می گه یالا هم آب و دونت رو بخور هم برام بخون
پرنده هه تا میاد خودش رو جمع کنه و جون بگیره
یارو می گه
من باید برم کاری نداری بای
هه
تو که اینقدر کار داری، پس چرا این پرنده رو اسیر خودت کردی
پس چرا مدام بهش می گی بخون برام
بد بخت تا میاد بخونه که تو مسافری باز
مجبوری می گی بخون؟؟؟
بگذار بپره و بره
بیرون از بی آب و دونی بمیره
بهتر از اینه که توی قفسِ تو زجر کُش بشه