خواهر یعنی عشق، عشق یعنی خواهر

برای خواهرم مریم، همه ی وجودم نثار خوبی و پاکی و صفا و مهربانی ات،

خواهر یعنی عشق، عشق یعنی خواهر

برای خواهرم مریم، همه ی وجودم نثار خوبی و پاکی و صفا و مهربانی ات،

خواهر یعنی عشق، عشق یعنی خواهر

خواهر (خواهَر) از ریشه «خواه» است یعنی آنکه خواهان خانواده و آسایش آن است. خواه + ــَر یا ــار در اوستا خواهر به صورت خْـوَنــگْـهَر آمده است.


بَرادر نیز در اصل بَرا + در است. یعنی کسی که برای ما کار انجام می دهد. یعنی کار انجام دهنده برای ما و برای آسایش ما.


خواهر جونم، تو شکوه باورِ هر لحظه ی منی، از این که هستی جاودانه گونه ازت ممنونم
خواهرِ عزیزم، تو بهترین خواهر دنیایی، تو ماه زمینی زندگانی ام و بزرگترین هدیه ی خدایی

خواهَر=خواه (مصدر خواستن) + پسوندِ "اَر" (نسبت،وابستگی و...) فارسی اَوِستایی!
آن که خواهان خانه و خانواده است،خاطر خواه و خواستار خانواده،مَدَدکار و یاریگر خانه و خانواده

آخرین مطالب
۲۲
فروردين ۹۹

 

الان یک ماه و نیمه تعطیلم

اگر خودم بخوام این یک ماه و نیم رو توی یه جمله بگم، اینه:

"دور و بَرِ خانواده گشتن"

تو منو می شناسی

 

یادم نمیره چیزی که دیده بودی و من ندیده بودم و از تو شنیدم:
- داداش یادته ما رفتیم بیرون و اکبر توی خونه موند که ناهار بزاره وقتی اومدیم دست و پاشو گم کرده بود و تو به دادش رسیدی

 

دلم خوشه تو منو می شناسی و می دونی برسم خونه و ببینم یه گوشه ی کار رو می شه گرفت مضایقه نمی کنم

دیدی منو

می شناسیم

وقتی توی خونه می خوان شیرینی درست کنن کوفت درست کنن بچه بشورن تمییز کاری کنن کسی مریضه کسی بی حوصله هست و کارهاش مونده چه می دونم هرچی

من داوطلب اولِ کمک کردنم

 

حالا دو ماهه من بیکارم

و مدام توی خونه بودم و دورِ زن و بچه م گشتم

امروز برگشتن به من میگن:

"تو که کارهات رو نمی کنی نه درس خودت نه درس بچه هات پایین هم می ری مدام داری فیلم دانلود می کنی و به دلمشغولی هات رسیدی اینجا توی خونه هم کاری برای من نکردی یه ظرف برای من شستی و روزی سه بار هم غذا می دی بچه هات کاری دیگه نکردی لااقل تو و اون بت بزرگت کمک کنید من به کارهام برسم"

 

منو بگو

مونده بودم 

این حرفا رو از کجاش درآورد

بدون اینکه جواب بدم جا گذاشتم رفتم

شب که برگشتم، کوه آتش بود و معترض که چرا کم محلی کردم و بدون جواب رفتم

خلاصه شروع کرد به ساز مخالف

حالا بزن کی نزن

منم سکوت

ینی یه بار خواستم بگم که من  و تو منطقمون فرق داره و حرف همو نمی فهمیم و خواستم حرف بزنم ولی پرید وسط حرفم و منم ادامه ندادم

من سکوت و او نوازشِ سازِ مخالف

تا اینکه رسید به اینجا که:

"چهار ساله داری درس می خونی قبل از عید گفتی تابستون دفاع می کنی حالا می گی به ترم بعد می رسه، من با بچه و مریضی و تنهایی و غربت دوساله تموم کردم، کجا بودی تو؟ هفته ای چهارشبش نبودی من بودم و بچه و شیر و درس و تنهایی و غربتی که فقط خدا می دونه و بس ..."

راست میگفت، پدر مادرم اون روزا (بنا به دلایلی) خیلی در حق من و خانواده م بی معرفت شده بودند و برای همیشه از قلب و روح و دل من بیرون رفتند

"... کی به من کمک کرد؟..."

دو تا کار رو داشت با هم می کرد؛

از یه طرف منو متهم می کرد به تن پروری و تنبلی و کسالت و ولنگاری، که نه درس خودمو می خونم و نه کمک بچه هام می کنم

و از طرف دیگه دقیقاً داشت ادعا می کرد که من هیچ تاثیری توی زندگیِ درسی و کاری و شخصی ش نداشتم

یادش رفته توی ادامه تحصیلش از پیامک دادن به استادش و گدایی نمره و فرصت دوباره برای امتحان گرفتن، و پشتیبانیِ محض و تمام عیار برای تکمیل و پیگیری پایان نامه تا حمایت های مادی و معنوی تا اونجا که چند بار می خواست انصراف بده و من نگذاشتم

اون وقت یکی مثل تو موقعیتش برای ادامه تحصیل و کار فراهمه

حالا حوزه یا آونگان یا ماشین سازی یا مهد کودک، هرچی

مَررررررررردهای دِلگُنده لابی می کنند و ....

بماند

 

 

هیچی

آتش گرفتم

برگشتم گفتم "همه چیو نگو، کمی سکوت کن و یه سری رو توی دلت بگو"

ادامه داد

گفتم "اولاً من چهار سال نیست که دارم درس می خونم، ثانیا اگر گفتم تابستون دفاع می کنم هنور کرونا نیومده بود"

ادامه داد

منم زدم توی صورتم

نه یه بار

نه دو بار

اون قدر که هنوز استخون های فک و صورتم درد می کنه

گفتم 

"اگر تو تونستی راحت درس بخونی، چون منو داشتی ولی من خودمو نداشتم"

دوباره بی حیایی

بی مرامی

چرا نداشتی؟؟

نمی دانست که هنوز هم ندارم

دوباره سیلی

البته به صورت خودم

تاوان اشتباهاتی که مرتکب شدم

ولی دیگه نباید تکرارش کنم

باید زندگی کنم 

مثل همه ی مردهای دیگه

از زندگی و سلامتیِ نیم بندی که چار صباحی برام مونده استفاده ببرم

و خودم رو برای

خودم

و دنیای شغلی و کاری ام

و اطرافیانم

ثابت کنم

 

 

حالا که نتوانستم خودم را برای کسی که روزی همه چیزم بود ثابت کنم

 

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۱/۲۲
رضا آباد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی