سلام
خواهرِ من یه جوری با من رفتار می کنه که من احساس می کنم نزدیک ترین کس و کارش توی دنیا منم
درسته مریم خانوم؟
اون قدر که با من راحتی با هیچ کس راحت نیسیتی، درسته؟
شاید توقع بیجایی باشه ولی
تو قبل از عید بیمار میشی
مامانت روغن ضماد می زاره برات
خان داداشت رگ گیری می کنه
اون یکی دلسوزی می کنه
...
اون وقت من که باورم شده نزدیک ترین کَسِ تو ام حتی خبر دار نمی شم
می تونستم دعا کنم برات
می تونستم کلّی برات آرزوی خوب بکنم که زود تر بهبود پیدا کنی
ولی هیچی
باید از یکی دیگه بشنوم که تو ناخوش بودی
چند روز پیش ازت پرسیدم که
"خودم رو توی عشق ورزیدن و دوست داشتنِ تو محدود کنم؟"
و تو مثل قدیما جواب دادی "نه"
و من ذوق کردم که "چه خوب عوض نشدی"
و تو گفتی "درسته، عوض نشدم"
راست میگی که عوض نشدی
ولی رفتارت با من خیلی عوض شده
یه راهِ یکطرفه ی ارتباطی هست که هر وقت اراده کردی می تونی به من اطلاع رسانی کنی
این راه خیلی ایزوله و امنه و من همه ی جوانب رو براش در نظر می گیرم
با این امکاناتی که داری به هیچ وجه نمی تونی کارهات رو توجیه کنی
نمی تونی توضیح بدی که چرا من از تو بی خبرم
فقط توضیحش یه چیزه و بس:
رفتارت با من عوض شده