۲۸
خرداد ۹۸
گفتم : بیا به داداشت زنگ بزن،
بالاخره غریبیه و هزارش درد، بیا مرحم آلامش باش
گفت: نوبت اونه بزنگه، من یه هفته پیش زنگیدم
گفتم: این حرفا زشته تو دنیای خواهربرادری
گفت: بزنگم چی بگم آخه، معمولی نیست، بعدِ 5 روز دوباره زنگ بزنم چی بگم
گفتم: باشه دیگه نمی گم زنگ بزنی
فرداش پرسیدم چرا دیشب دمق بودی
جواب داد: وقتی اسمشونو میاری من به هم می ریزم
نشود فاشِ کسی، عشقِ نهانِ من و تو
۹۸/۰۳/۲۸