خواهر یعنی عشق، عشق یعنی خواهر

برای خواهرم مریم، همه ی وجودم نثار خوبی و پاکی و صفا و مهربانی ات،

خواهر یعنی عشق، عشق یعنی خواهر

برای خواهرم مریم، همه ی وجودم نثار خوبی و پاکی و صفا و مهربانی ات،

خواهر یعنی عشق، عشق یعنی خواهر

خواهر (خواهَر) از ریشه «خواه» است یعنی آنکه خواهان خانواده و آسایش آن است. خواه + ــَر یا ــار در اوستا خواهر به صورت خْـوَنــگْـهَر آمده است.


بَرادر نیز در اصل بَرا + در است. یعنی کسی که برای ما کار انجام می دهد. یعنی کار انجام دهنده برای ما و برای آسایش ما.


خواهر جونم، تو شکوه باورِ هر لحظه ی منی، از این که هستی جاودانه گونه ازت ممنونم
خواهرِ عزیزم، تو بهترین خواهر دنیایی، تو ماه زمینی زندگانی ام و بزرگترین هدیه ی خدایی

خواهَر=خواه (مصدر خواستن) + پسوندِ "اَر" (نسبت،وابستگی و...) فارسی اَوِستایی!
آن که خواهان خانه و خانواده است،خاطر خواه و خواستار خانواده،مَدَدکار و یاریگر خانه و خانواده

آخرین مطالب
۱۵
خرداد ۹۸


حقیقتِ محضِ تلخ، شیرین تره از یه واقعیتِ مجازیِ شیرین


تو مالِ من نیستی، 

من هم مالِ تو نیستم،

نه خواهرانه های تو مالِ منه و نه برارانه های من مالِ توئه

حتی نمی تونیم با من حرف بزنیم

من به کارِ تو نمیام، چون ازت فاصله دارم

خیرمون خیلی کم به هم می رسه، 

شاید بهتره بگم؛ خیرمون به هم نمی رسه

دیروز باهام تماس گرفتی، اصلًا نمی دونم چه کارم داشتی

اینا یعنی دست ما به هم نمی رسه

اینا یعنی یه حقیقت تلخ؛

ما، مالِ هم نیستیم

اسمِمونو گذاشتیم خواهر و برادر

ولی چه خواهری؛ چه برادری

این یه واقعیتِ مجازیه

ساختگیه؛

حقیقته، ولی محض و اصیل نیست

واقعیتی که ساخته و پرداخته ی خودمونه

و منِ احمق دلم رو خوش کردم به داشته ای که ندارم 

و هر روز دارم با چیزی که ندارم زندگی می کنم


این حقیقت خیلی تلخه، خیلی تلخ

و منو داره ذوب می کنه

دست و دلم به هیچ کاری نمی ره

اعصابم خورده

مدام باید به اطرافیانم جواب بدم که چه مرگمه

مدام باید دلیل تراشی کنم


ولی می خوام طرحی نو در اندازم

دیگه بسّه

ناامیدی بسّه

گوشه ی عزلت گرفتن بسّه

دست روی دست گذاشتن بسّه

می خوام بلند بشم و شروع کنم

راستش دارم چیزای مهمِ زندگیم رو الکی الکی می بازم

برنامه هام دارند به هم می ریزند

می خوام حقیقتِ تلخ امروز رو بپذیرم و مدام توی رؤیای دروغین غوطه نخورم

حقیقت تلخِ امروز رو بپذیرم و به فردایی روشن امیدوار باشم

امروز ندارمت

ولی کسی فردا رو ندیده

می شه فردا رو ساخت

ولی شرطش اینه که «من» فردا رو تصاحب کنم

نه اینکه «فردا» من رو توی جبر و تقدیر فیتیله پیچ کنه

ممکنه فردایی که من دوستش دارم برسه ولی من حاضر نباشم

باید خودم رو برای فردایی که دوستش دارم آماده کنم

می خوام آرزو کنم

هر روز

تو رو آرزو کنم

یه بار گفتم به خدا

گفتم خدایا سرنوشتم رو با خواهرم گره بزن

می خوام هر روز تو رو آرزو کنم


می خوام خودم رو جمع کنم 

ناامیدی و حسرتِ نداشتن رو بگذارم کنار و حقیقت رو بپذیرم

آینده رو بسازم و برای داشتنِ تو مبارزه کنم

می خوام زندگی کنم و سالهای سال زنده و سالم بمونم تا ...

تا یه روز شاید...

شاید یه دیوار بینمونو جدا کنه

سایه و همسایه بشیم

این همه فاصله، تبدیل بشه به یه دیوار

دیواری که اصالت نداره و می تونه فرو بریزه


از امروز به این امید زنده ام


تا شقایق هست زندگی باید کرد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۸ ، ۰۰:۵۷
رضا آباد
۱۳
خرداد ۹۸


سلام

امیدوارم حالت خوب باشه

امیدوارم خدا پشت و پناهت باشه و احساس یأس و غم و ضعف و بقیه ی حس های بد سراغت نیان

امیدوارم همیشه با سلامتی و روحیه ی شاد زندگی کنی


343434


راستش خیلی دمق و بی حوصله ام

دیروز از صبح تا شب ناخوش بودم و نتونستم از جام برخیزم

دروغ چرا، بخشی از ناخوشیم جسمی نبود

هرچند ظاهراً دردِ جسمی داشتم، 

وقتی روحیه نداشته باشی، جسمِ سالم باهات یار نیست تا چه رسه به جسمی که ناخوش هم باشه

خلاصه سعادتِ بودنِ با تو رو از دست دادم

خیلی برای خودم متاسم

چون می دونم چیزی که دیروز از دست دادم دیگه جبران نمیشه


سخته که روزها و ساعت ها و دقیقه ها منتظر باشی و نگاهت به زنگ گوشی و زنگ در باشه

اونوقت ساکنِ قلبت وقتی بهت سر بزنه که تو پریشان حال و ناخوش در خواب باشی و نه اومدنش رو ببینی و نه رفتنش رو



در حسرت دیدار تو ، آواره ترینم

هرچند که تا خانه‌ی تو فاصله‌ای نیست


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۸ ، ۰۷:۴۵
رضا آباد
۱۳
خرداد ۹۸


 صدایم در نمی آید


تو را با غیر می بینم صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید


شبان آهسته میگریم که شاید کم شود دردم
تحمل می رود اما شب غم سر نمی آید


چه سود از شرح این دیوانگی ها بی قراری ها
تو مه ، بی مهری و حرف مَنَت باور نمی آید


ز دست و پای دل بر گیر این زنجیر جور ای یار
که این دیوانه گر عاقل شود دیگر نمی آید


فراق از عمر من می کاهد ای نامهربان رحمی
خدا را از چه بر من رحم ات ای کافر نمی آید


 مهدی اخوان ثالث

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۸ ، ۰۷:۱۸
رضا آباد
۰۳
خرداد ۹۸

افسوس


پارچه ی ترمه ای که 


باید پشتِ قابِ زندگیِ یکی باشه، 


شده دستمالِ دمِ دستیِ یکی


این قانون دنیای فانی ما آدمهاست


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۵۵
رضا آباد
۰۲
خرداد ۹۸

 

خواهرِ خوب رویِ عنبربوی من سلام

امیدوارم

امیدوارم حال و هوای دلت خوب باشه

امیدوارم شاد و سرِ حال باشی و زندگی به کامِ جسم و روانت باشه

امیدوارم دلتنگی سراغت نیاد که بد دردیه

امیدوارم خدا پشت و پناهت باشه، هرجا که هستی زیر سایه لطف خدا باشی

 

 

 

 

تقدیم به خواهرِ گلم:

شعرِ ماه خرداد

می دونم که خیلی هم قشنگ نیست

ولی خدا کنه وقتی می خونی حالت رو خوب کنه

 

 

 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۸ ، ۱۹:۰۱
رضا آباد
۲۲
اسفند ۹۷

امروز شعرم رو برات خوندم

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۷ ، ۲۳:۴۹
رضا آباد
۳۰
بهمن ۹۷

متاسفم

خیلی

خیلی متاسفم

از چی متاسفم؟

چی بگم

خودم هم نمی دونم 

ولی سخته، خیلی سخت

امشب گفتم برم با خواهرم حرف بزنم

البته رابطه ای که یه طرفه هست و من فقط می تونم منتظر باشم تا خواهرم تماس بگیره...

گفتم برم ببینم خواهرم یادی از من کرده؟ ...

دوباره به خودم گفتم نه...

الان وقتشه با یارم خلوت کنم

با عشقم



خلوت کردم

عشقم رو نثارش کردم



جوابی نگرفتم

نباختم ولی

سرسختی نشون دادم



جوابم این بود:

"عاشقانه هات به دل نمی شینه"

گفتم چرا

"دو تا عشق توی یه قلب نمی گنجه"

یعنی چی؟

"یعنی همین"

نه بگو

"خواهرت"



بگذار من هم حرف دلم رو بزنم

روزی که این خواهر رو خدا بهم نداده بود هم همین اوضاع بود

عاشقانه هام بدون پاسخ می موندند

نه که بدون پاسخ باشندها نه

پاسخی که من دوست داشتم دریافت نمی کردم

بالاخره جواب سلام، سلامه




این قماش همه شون همین جورند

طرف بهش میگه باهام حرف بزن

جواب میده

"چی بگم؟"... تو بگو چی دوست داری بشنوی من همون رو بگم برات

!!!!!!!؟؟؟؟؟!!!!!! آخه بی انصاف مگه روزای اول من یادت دادم اون حرفهای عاشقانه رو که بهم می زدی

اون که دیگه خواهر یا برادر نداره



وقتی پالسی بفرستی و جواب درخور نگیری ممکنه هر اتفاقی بیفته گلم

ممکنه 

هر اتفاقی بیفته


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۷ ، ۱۹:۵۵
رضا آباد
۱۷
بهمن ۹۷
 
 
 
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۷ ، ۱۸:۳۳
رضا آباد
۱۸
آذر ۹۷

 

 

 

 

تولدت مبارک خواهرم

 

یه حسی درونم بهم می گفت روز تولدت یه اتفاقی می افته که من نمی تونم 

تولدت رو بهت تبریک بگم

 

باورم نمی شد این اتفاق بیفته

 

ولی افتاد

 

من دارم زندگی می کنم و حالم خوبه ولی زندگیم بدون تو "رنگ" نداره، همه 

چی خاکستریه، فقط پر رنگ تر و کم نگ تر می شن

 

خدا را شکر می کنم
 

هیچ چیز تلخ نیست ولی طعمِ و رنگ و بوی زندگیم تو هستی که قراره نباشی

 

تا کِی؟،،، نمی دونم

 

 

 

تو صبر خواهی از من، بختی که من ندارم

 

من وصل خواهم از تو، قصدی که تو نداری

 

 

 

 

 

بیخیال

 

شعرِ تولدت رو بخون:

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۷ ، ۰۷:۱۰
رضا آباد
۱۱
آبان ۹۷


    ماهی



مریمِ من، می دونی داستانِ من و تو حکایتِ چیه خواهرم؟

تو ماه آسمون قلب منی و من ماهی برکه ی تنهایی ام

قلبِ این ماهی برای تو که ماهــــــی، تاپ تاپ می کنه

ماهی برای دیدن ماهش از این ورِ برکه به اون ورش در تب و تابه،

گاهی ماهِ آسمونش گم میشه، جوری که هر چی خودشو به در و دیوار برکه می زنه اونو نمی بینه

ماهِ زیبا امّا، خرامان و آزاد در چرخشه و معلوم نیست ماهیِ قصه ی ما رو می بینه یا نه

 

مریمِ من خواهرِ من ماهِ آسمونِ دلمه

ازش دورم

چشمام روی ماهش رو نمی بینند

صداش رو نمی شنوم، ولی صداش تو ذهنم به قلب و روحم ضربه می زنه

دستهام ... آرزوشونه گوشه ی چادرش رو بگیرند و طوطیای روح و جسمم کنند

ولی

دورم ازش

جوری که اون ماهیِ برکه ی تنهایی، رَشکِ خواب و خیالم شده و آرزومه مثل اون ماهی از دور خواهرِ عزیز تر از جانم رو ببینم و با سکوتم باهاش حرف بزنم و او با نگاهش جوابم بده


   مااهی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۷ ، ۱۱:۵۱
رضا آباد